آن قدر مرد نبودیم که یارش باشیم

این همه ی لاف زن و مدعی اهل ظهور پس چرا یار نیامد که نثارش باشیم

سال ها منتظر سیصد و اندی مردانیم آن قدر مرد نبودیم که یارش باشیم

اگر آمد خبر رفتن ما را بدهید به گمانم که بنا نیست یارش باشیم . . .

 

به گزارش راه شلمچه، بر اساس روایت‌های بسیاری که از شیعه و برخی اهل سنت نقل شده، میلاد خجسته امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در شب نیمه شعبان ۲۵۵ ق واقع و باعث کامل شدن فضیلت این شب مبارک شده است. 

نیمۀ شعبان اگرچه شرافتش را وامدار مولود خجسته‌ای است که در این روز زمین را با قدوم خویش متبرک ساخته است، در تقویم عبادی اهل ایمان ، نیز از جایگاه و مرتبه والایی برخوردار است. در روایاتی که از طریق شیعه و اهل سنت نقل شده، فضیلت‌های بسیاری برای عبادت و راز و نیاز در شب و روز خجسته نیمۀ شعبان برشمرده شده است.

بنابراین شایسته است افزون بر برپایی جشن و سرور در شب با عظمت نیمۀ شعبان، از بزرگی و عظمت آن شب غافل نشده، اعمال عبادی را به دقت انجام دهیم.

شیخ صدوق از حکیمه دختر امام جواد علیه السلام روایت کرده که: امام حسن عسکری علیه السلام کسی را به سراغ من فرستاد که:«ای عمه! افطار پیش ما باش؛ امشب شب نیمه شعبان است و خداوند تبارک و تعالی حجت خود را در زمین ظاهر می کند». خدمت ایشان رفتم و عرض کردم به خدا که در همسر شما نرجس اثر حملی پیدا نیست. حضرت فرمودند:«همان است که به تو گفتم».
نماز خواندم، افطار کردم و خوابیدم. برای نماز شب که بیدار شدم و نافله شب را خواندم، نرجس هنوز خواب بود. مشغول تعقیبات شدم. خوابم گرفت اما دوباره از خواب پریدم. نرجس همچنان خواب بود؛ اما خیلی زود بیدار شد و آماده نماز شب شد. هنوز هیچ آثاری از حمل در او پیدا نبود. در دلم چیزی گذشت که ناگهان صدای حضرت عسکری علیه السلام بلند شد که:«ای عمه! تعجیل مکن! امر ولادت نزدیک است!».
شروع به خواندن سوره سجده و سوره یس کردم که دیدم نرجس به حالت فزع درآمد. به او گفتم:آیا چیزی احساس می کنی؟ گفت:بله... اما هر دوی ما را خواب سبکی فراگرفت. وقتی بیدار شدیم، آن مولود مسعود به دنیا آمده بود. جامه را از روی او برداشتم، دیدم در سجده است. او را در آغوش گرفتم. پاک و آراسته بود. صدای پدرش بلند شد که ای عمه پسرم را بیاور.
او را پیش پدرش بردم. حضرت دستهای خود را زیر ران و کمر و قدم های نوزاد را بر سینه مبارک خود گذاشت و زبان مبارکش را در دهان او برد و دست بر چشم و گوش و مفاصلش کشید و فرمود:«پسرم! تکلم کن!» کودک به سخن آمد:«اشهد ان لا اله الالله وحده لاشریک له و اشهد ان محمد رسول الله» پس بر امیرالمؤمنین علیه السلام و سایر ائمه صلوات فرستاد تا به نام پدر بزرگوارش رسید و ساکت شد.

اگر خوشت اومد لایک کن
2
آخرین اخبار