چرا بعضی‌ها وقتی به موقعیت و موفقیت می‌رسند خودشان را گم می‌کنند؟

 فلانی خودش را گم کرده است، این را بار‌ها شنیده یا گفته‌ایم. این ضرب‌المثل گویای یکی از مهارت‌های مهمی است که برای سبک زندگی درست به آن نیازمندیم؛ رفتار مناسب هنگام توانگری. این توانگری تعابیر و مصادیق گوناگونی دارد. توانگری در مال، در محبوبیت، در شهرت، در بزرگ‌تر فامیل یا خانواده بودن و... است. آیا ما هم خودمان را گم کرده‌ایم؟  

به گزارش راه شلمچه، همسرم از روزی که شاغل شد، ورق برگشت. از آن روز دیگر نه خواب داشتم و نه خوراک. او نمی‌دانست با آن رفتار‌های مغرورانه‌اش با زندگی‌مان چه می‌کند. هرچه اصرار کردم که بماند در خانه و به تنها فرزندمان رسیدگی کند به حرفم گوش نداد. می‌خواستم شیرازه زندگی‌ام از هم نپاشد، برای همین هر روز از صبح تا غروب بیرون از خانه نباشد و فرزندمان هم اسیر مهدکودک‌ها و پرستار‌های کودک نشود. حتی پیشنهاد دادم برای اینکه فعالیت اجتماعی داشته باشد و خانه نشین نشود، دورکاری کند و درسش را ادامه دهد یا در کلاس‌های آموزشی که علاقه دارد ثبت نام کند، ولی او نظرش این بود که خرج زندگی بالاست و باید زن و مرد با هم کار کنند. از روزی که سرکار رفت، رفتارش مانند طلبکار‌ها شد. انگار طلبی از من دارد، جوری برخورد می‌کند که انگار زیردستش شده‌ام؛ بگذریم از اینکه درآمدش تنها برای کرایه راه و مخارج حاشیه‌ای خودش هزینه می‌شود. انگار همین که در محل کار با آب و تاب نام مهندس را پیش از اسمش می‌گویند انتظار این را پیدا کرده است که من نیز یک جور دیگری به او احترام بگذارم. درست است که همیشه احترام او را به عنوان همسرم داشته‌ام، اما توقع احترامی که او از من پیدا کرده است، برای یک زندگی مشترک زیبا نیست. او خودش را پاک گم کرده است.
 
خودمان را گم می‌کنیم و از سلامت فاصله می‌گیریم

فلانی خودش را گم کرده است، این را بار‌ها شنیده یا گفته‌ایم. این ضرب‌المثل گویای یکی از مهارت‌های مهمی است که برای سبک زندگی درست به آن نیازمندیم؛ رفتار مناسب هنگام توانگری. این توانگری تعابیر و مصادیق گوناگونی دارد. توانگری در مال، در محبوبیت، در شهرت، در بزرگ‌تر فامیل یا خانواده بودن و... است. آیا ما هم خودمان را گم کرده‌ایم؟ چه وقت می‌توانیم بگوییم خودمان را گم کرده‌ایم؟ خودمان چقدر متوجه تغییر حالت‌هایمان در تغییرات زندگی هستیم؟ برخی از ما ممکن است با کوچک‌ترین ترفیع شغلی، بالا رفتن سطح اجتماعی، پیداکردن شریک زندگی یا بسیاری از موارد زندگی دچار حالتی شبیه به غرور شده و رفتارمان تغییر کند. برخی می‌گویند، معنی این حالت این است که خودمان را گم کرده‌ایم. مینوخان‌بابایی روانشناس و مشاور در این باره می‌گوید: آدلر، نظریه‌پرداز شخصیت در علم روانشناسی معتقد است، مهم‌ترین معیار سلامت روان در آدم‌ها علاقه اجتماعی است. منظور آدلر از این نظریه، تلاش برای رسیدن همه آدم‌ها به موفقیت است. به اعتقاد آدلر ما ذاتاً موجودات اجتماعی هستیم و در تلاش هستیم برای رسیدن همه آدم‌ها به موفقیت.

این پژوهشگر و کارشناس ارشد روانشناسی ادامه می‌دهد: ما هر چقدر که از این معیار فاصله بگیریم می‌توانیم بگوییم که د رواقع از سلامت روان فاصله گرفته‌ایم. در مقابل علاقه اجتماعی، برتری شخصی وجود دارد. وقتی برتری شخصی را دنبال می‌کنیم، در واقع طبق نظریه آدلر از سلامت روان فاصله گرفته‌ایم و درواقع خود را گم کرده‌ایم.

وقتی موفق می‌شویم خودمان را گم می‌کنیم 

شاید لازم باشد پیش از رسیدن به هر چیزی از زندگی، چه کوچک، چه بزرگ ابتدا خودمان را در آن موقعیت تصور کنیم و کمی هم برای رفتارهایمان پس از آن فکر کنیم. به این ترتیب شاید جلوی بسیاری از مشکلات که احتمال پیش آمدنشان می‌رود، گرفته شود. خان‌بابایی تغییر اهداف را یکی از دلایل تغییر رفتار افراد در حیطه‌ای که در این نوشته مدنظر است می‌داند و توضیح می‌دهد: باید این را در نظر گرفت کسانی که به اصطلاح خودشان را گم کرده‌اند، یک روز هدفشان طبق نظریه آدلر علاقه اجتماعی بوده که رفته رفته به سوی برتری شخصی گرایش پیدا کرده و در واقع از سلامت روان فاصله گرفته است. این تغییر رفتار ممکن است به توقف در موفقیت فرد منجر شود. به این منظور لازم نیست که فرد در کار یا موقعیتی که قرار دارد دچار خسران و شکست شود، هر چند که امکان این نوع شکست نیز وجود دارد، اما ممکن است به دلیل دوری از سلامت روان، دچار حال بد شود. این حال بد، نوعی شکست محسوب می‌شود که سختی‌های فراوانی را می‌تواند برای فرد ایجاد کند. روانشناس و مشاور در این‌باره ادامه می‌دهد: گاهی ما با رسیدن به موفقیتی فراموش می‌کنیم که عوامل مختلفی در رسیدن ما به آن موفقیت دخیل بوده است. مثلاً شاید فراموش کنیم که یک روز تربیت درست پدر و مادر، تشویق دوستان و خواهر و برادر و بسیاری از عوامل دیگر دست به دست هم داده است تا آن پیشرفت در زندگی ما حاصل شود، از این رو تنها عامل موفقیت را خودمان و تلاش‌های خودمان ببینیم. در این صورت ممکن است رفتارمان نیز تغییر کند و مغرورانه به نظر برسد و برای دیگران نیز آزار دهنده باشد.

نگاه منصفانه به رفتار خود داشته باشیم

به نظر می‌رسد برخی ناآگاهی‌ها از خود و از سبک زندگی خود، مشکلاتی را برای ما ایجاد می‌کند. این مشکلات گاه با کمی تأمل و دقت و کمی تعمق قابل مرتفع شدن خواهد بود، البته در صورتی که بخواهیم. بسیاری از ما فکر می‌کنیم همه چیز را می‌دانیم و رفتارمان نیز درست‌ترین و بی‌نقص‌ترین است و هر آن چه وجود دارد، مشکلاتی را برای ما پدید آورده است مربوط می‌شود به هر کسی و هر چیزی به جز خود ما. شاید تغییر در این نگرش مشکلات بسیاری را از ارتباطات ما بکاهد. شاید بالابردن مطالعه و توجه به تجربیات مشابه و کارشناسی‌ها درباره آنها، کمک خوبی برای بررسی رفتار خودمان باشد. با این مطالعه و توجه می‌توانیم با نگاه درست‌تر و بازتری به رفتار و ارتباطات خود نگاه کنیم و منصفانه عملکردمان را ببینیم.

خودم را گم و دوباره پیدا کردم

هستی علیدوستی که از دو سال گذشته در یک شرکت بازرگانی استخدام شده است، روایتی از ارتباطاتش با همکارانش را بازگو می‌کند که تأمل برانگیز است. این بانوی جوان که به دلیل نوع کارش، با تمام کارمندان شرکت تعامل دارد، می‌گوید: ابتدا که به شرکت وارد شدم، همه چیز یک جور دیگر بود. مجبور بودم برای پرکردن فرم‌ها و برخی پرونده‌ها به اتاق‌های متعدد شرکت سرکشی کنم و پرسش‌هایی را از کارمندان داشته باشم. ابتدا رفتار همه خوب بود و همکاری‌های لازم را با من داشتند، اما مدتی که گذشت، متوجه شدم برخی از آنان با زیرکی کاری می‌کنند که نه تنها کار خوب پیش نرود که در کارم مشکلاتی نیز درست شود. یک روز با چشم دیدم که یکی از آنان سر میزم آمده و در حال تغییر اعداد و ارقام یکی از فرم‌ها بود. وقتی وارد اتاق شدم و آن صحنه را دیدم جا خوردم. او هم یکه خورد. انگار فکر نمی‌کرد به آن زودی به اتاق برگردم، غافلگیر شده بود. وقتی من را دید برای توجیه کارش گفت: می‌خواسته خودکارش را که روی میز افتاده بوده بردارد، در حالی که خودکار در دستش بود و دیدم که با آن چیزی می‌نوشت. نمی‌توانستم چیزی را اثبات کنم، اما برایم عامل خوبی شد تا به آنچه در شرکت می‌گذشت فکر کنم. مدتی بود به دلیل مشغله و نادرست بودن برخی پرونده‌ها دچار آشفتگی شده بودم و دیگر حوصله قبل را نداشتم، برای همین حتی سلام همکاران را سرسری و با بی‌میلی پاسخ می‌گفتم.

نمی‌دانم چه شد که به یکباره رفتار‌های خودم با آنان جلوی نظرم آمد. آن روز با آن همکارم بحث نکردم، اما با خودم به گفتگو نشستم. با خودم گفتم شاید رفتار‌های خودم باعث شده است تا همکارم دست به این کار بزند. هر چه باشد مدت‌ها بود رفتار خوبی با آنان نداشتم. درست است که رفتار همکارم درست نیست و جای توجیحی ندارد، اما مهم این است که رفتار‌های مغرورانه من در قبال کارمندان کار را به اینجا کشانده است. کم کم می‌توانستم درک کنم که اگر رفتار کارمندان پس از مدتی تغییر کرده بود، در اثر تغییر رفتار خود من حاصل شده بود و این مشکل کاملاً به رفتار خودم بازمی‌گشت. حتی فردای آن روز به شرکت نرفتم تا بتوانم یک روز کامل با تأمل و تمرکز به دو سال آخری که سپری کرده بودم فکر کنم. به این رسیدم که حتی مادر و پدرم هم از تغییر رفتارم در این مدت گلایه داشتند. حتی یک بار مادرم گفت: چقدر خودت را گم کرده‌ای دختر! و من فقط در دلم از او ناراحت شدم و خودم را بی‌تقصیر می‌دانستم. پس وقتش بود تا رفتار خودم را تغییر دهم. نتوانستم تغییر زیادی به رفتارم بدهم و در واقع نمی‌دانستم دقیقاً چه کار باید بکنم. فقط با خودم گفتم، می‌خواهم با همکاران و پدر و مادرم جوری رفتار کنم که می‌خواهم آنان با من رفتار کنند. از آن روز با انرژی بیشتری به شرکت می‌رفتم و با انرژی بیشتری هم با دیگران حرف می‌زدم. چند وقتی طول کشید تا احترام پیشین را در خانه و شرکت به دست بیاورم، ولی امروز خوشحالم که آن روز به جای دعوا و مچ‌گیری از همکارم، با خودم به گفتگو نشستم.

از نگاه حق به جانب بپرهیزیم

شاید نگاه حق به جانب به خود و اینکه من دیگر مهم‌ترین هستم، یکی از نکات ظریف موضوع این نوشته باشد. با کمی تأمل در این‌باره می‌توانیم به راه‌حل‌ها و نکاتی دست پیدا کنیم که شاید برای خودمان هم جالب باشد؛ و نکته مهم‌اینکه، چه بسا مکاشفاتمان در این زمینه، همان‌هایی باشد که در وجود خودمان نیاز به اصلاح دارد و ما با تعمقی که داشته‌ایم، خود به آن دست پیدا کرده باشیم. پس به جای مقاومت‌های درونی، بنشینیم و خوب در خود بررسی‌شان کنیم.

         


                                

منبع: روزنامه جوان

اگر خوشت اومد لایک کن
0
آخرین اخبار