توحیدلو؛

علی علیه‌السلام افضل انبیاست

اى انسان، حقّاً که تو به سوى پروردگار خود به سختى در تلاشى، و او را ملاقات خواهى کرد.

راه شلمچه- حجت الاسلام والمسلمین علیرضا توحیدلو؛ انسان را موجودى می‌دانند که با قدم سیر و سلوک به اصلى که از آن‌جا آمده است باز می‌گردد و دورى و فاصله با ذات حق از بین رفته و در بساط قرب، از خود فانى و به او باقى می‌گردد.

بنابراین، سیر و سلوک عرفانى، پویا و متحرک است، (نه ساکن) و این حرکت و سیر، آغاز و پایان و مسیر و مراحلى دارد که باید پیموده شود؛ از این‌رو، رسیدن به "حقیقت" کمال انسانى و مقام قرب الاهى، با دست‌‏یابى به باطن "شریعت" که همان "طریقت" است، ممکن خواهد شد.

شریعت:

از "شرع" به معناى "راه و روش" گرفته شده است. و در اصطلاح به معناى مجموعه‌ی تعالیم انسان‌ساز است که از طرف خداوند در اختیار بشر نهاده شد و از سوی انبیا و اوصیا علیهم السلام تبیین گشت و تفصیل داده شد و به مرحله‌ی اجرا و عمل گذاشته شده است.

به عبارت دیگر، شریعت مجموعه‌ی کتاب و سنت نبوى صلی الله علیه و آله وسلم و امامان معصوم علیهم السلام است که با تعلم و به کارگیرى آنها انسان به هدف نهایی‌اش می‌‏رسد.

طریقت:

از "طریق" (راه) گرفته شده و به معناى "پیمودن راه" است. و در اصطلاح عرفان به معناى پیمودن مراتب انسانیت و طى منازل تعالى و ترقى و صعود به کمال نهایى، انسان است.

حقیقت:

از ریشه‌ی "حق" به معناى "مطابق با واقع و خارج" است. و در اصطلاح به معناى کشف حقایق هستى و رسیدن به حق الیقین است.

عمل به شریعت در واقع چیزى جز پیمودن مدارج کمال انسانى نیست و پیمودن مدارج کمال، سبب ارتقاى معارف و ایمان انسان می‌‏گردد و به تعبیر دیگر حقیقت، باطنِ طریقت و طریقت، باطنِ شریعت است.

از نظر عرفان و عرفاى اسلام، انسان سالک موجودى است که با قدم سیر و سلوک به اصل و جایگاهى که از آن‌جا آمده است، باز می‌‏گردد و با از بین رفتن دورى و فاصله‌‏ى با ذات حق، در بساط قرب الاهى از خود فانى شده و به او باقى می‌‏گردد: « يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ»(١)

اى انسان، حقّاً که تو به سوى پروردگار خود به سختى در تلاشى، و او را ملاقات خواهى کرد.


رسیدن به "حقیقت" کمال انسان و مقام قرب الاهى با دست‌یابى به باطن "شریعت" که همان "طریقت" است، ممکن خواهد شد؛ از این‌رو، در کلمات اهل عرفان، با تعبیرات "شریعت" و "طریقت" و "حقیقت" مواجه می‌‏شویم.


عزیزالدین نسفى که از عرفاى نیمه‌ی دوم قرن هفتم بود، در کتاب الانسان الکامل می‌نویسد: "شریعت، گفتِ انبیاست و طریقت، کردِ انبیاست و حقیقت دیدِ انبیاست.

سالک باید که اوّل از "علم شریعت" آنچه ما لابدّ است بیاموزد و یاد گیرد و آنگاه از "عمل طریقت"، آنچه ما لابدّ است، به جاى آورد تا از "انوار حقیقت" به قدر سعى و کوشش وى روى نماید.

هر که قبول می‌کند آنچه پیغمبر وى گفته است، از "اهل شریعت" است و هر که به جاى می‌‏آورد آنچه پیغمبر وى کرده است، از "اهل طریقت" است و هر که می‌‏بیند آنچه پیغمبر وى دیده است از "اهل حقیقت" است.

آن طایفه که هر سه دارند، کاملانند و ایشانند که پیشواى خلایقند و آن طایفه که هیچ ندارند از این سه، ناقصانند و ایشانند که از بهایمند، «و در حقیقت بسیارى از جنیان و آدمیان را براى دوزخ آفریده‌‏ایم (چراکه) دل‌‏هایى دارند که با آن (حقایق را) دریافت نمی‌‏کنند و چشمانى دارند که با آنها نمی‌‏بینند و گوش‌‏هایى دارند که با آنها نمی‌شنوند. آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه‏‌ترند.(٢).(٣)­


البته، در بخش شریعت، عرفاى اسلام سخنانى دارند که ممکن است بر ضد مقررات فقهى تلقى شود.(۴)

سید حیدر آملى براى رفع توهم مغایرت و ضدیّت مراتب سه‌گانه‌ی شریعت، طریقت و حقیقت، به بیان این مراتب می‌‏پردازد و آنان را اسم‌‏هاى مترادفى می‌داند که بر یک واقعیت، صدق می‌کنند، ولى به اعتبارهاى مختلف و در واقع و نفس الامر آنان را بدون اختلاف می‌‏داند.

وی در بخشى از سخنان خود چنین می‌‏گوید: "... و زمانى که محقق شد این مطلب، پس بدان‌که "شریعت"، اسم است که از براى راه‌‏هاى الاهى وضع شده است که مشتمل بر اصول و فروع آن راه‌‏ها و رخصت‌‏ها و عزیمت‌‏هاى آن و نیکو و نیکوترین آنها است.

و "طریقت" عبارت است از گرفتن نیکوترین و با قوام‌‏ترین آنها، و هر مسلک و روشى که انسان به بهترین و نیکوترین و با قوام‌‏ترین و محتاط‌ترین آن‌را بپیماید، "طریقت" نامیده می‌شود، چه از جهت گفتار و چه از جهت افعال و چه از جهت صفت و حال.


و اما "حقیقت" پس آن، اثبات چیزى است کشفاً یا عیاناً یا حالاً و وجداناً... و شهادت می‌‏دهد به همگى آن، قول نبى اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم، به حارثه و آن این‌که فرمود: اى حارثه چگونه صبح کردى؟ حارثه گفت: صبح کردم در حالى که به حقیقت مؤمن می‌‏باشم...".(۵)

وی در ادامه‌ی کلمات خود می‌گوید: "... پس ایمان او به غیب، حق است و "شریعت" و کشف و دریافت او بهشت و دوزخ و عرش را، "حقیقت" است و زهد او در دنیا و بیدارى او در شب‏‌ها و تشنگى او "طریقت" است...، و از این کشف، در مراتب ذکر شده، خبر داد خداى تعالى در کتاب خود به "کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحيمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقينِ"؛(۶)

یعنى نه چنان است، اگر بدانید به یقین هر آینه ببینید دوزخ را، پس هر آینه خواهید دید آن‌ را به چشم یقین.

و در آیه‌ی دیگر می‌‏فرماید: "إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ"؛(٧) و به درستى که این همان حق الیقین است.

چون مرتبه‌‏ى اول که "علم الیقین" باشد، به منزله‌‏ى "شریعت" است، و مرتبه‌‏ى دوم که "عین الیقین" باشد به منزله‌‏ى "طریقت" است و مرتبه‌‏ى سوم که "حق الیقین" باشد به منزله‌‏ى "حقیقت" است... ."(٨)

استاد مطهرى در مورد این سه واژه چنین بیان می‌‏دارد:

"یکى از موارد اختلاف مهم میان عرفا و غیر عرفا، خصوصاً فقها، نظریه‌ی خاص عرفا در باره‌ی شریعت و طریقت و حقیقت است...

فقها همین قدر می‌‏گویند: در زیر پرده‌ی شریعت (احکام و مقررات) یک سلسله مصالح نهفته است و آن مصالح به منزله‌ی علل و روح شریعت... است، اما عرفا معتقدند که مصالح و حقایقى که در تشریع احکام نفهته است، از نوع منازل و مراحلى است که انسان را به مقام قرب الاهى و وصول به حقیقت سوق می‌‏دهد. عرفا معتقدند که باطن شریعت "راه" است و آن‌را "طریقت" می‌‏خوانند و پایان این راه حقیقت است....؛ یعنى یکى ظاهر است و دیگرى باطن و سومى باطن باطن".(٩)

به بیان دیگر، انسان چه بخواهد و چه نخواهد، در حال سیر و تحول است، حال اگر این سیر و تحول را با شرع منطبق نماید، با هر قدمى به سوى انسانیت و دست‌یابى به حقیقت نزدیک‌تر می‌شود، بلکه به همان اندازه انسان‌‏تر و کاشف حقیقت می‌‏گردد تا آن‌جا که به مقام "قرب الاهى" رسیده و خداگونه می‌‏شود و تمامى شک‌‏ها و شبهه‌‏ها از دلش پاک و تمامى نقایص و رذایل از صفحه‌‏ى وجودش محو گشته و خود آیینه‌ی خدانما می‌‏گردد و می‌‏تواند در این مسیر دست‌گیر دیگران شود.

پس عمل به شریعت، طریقت است و ثمره و نتیجه‌‏ى طریقت، حقیقت است.

لکن چون کم و کیف اعمال انسان‌‏ها و نیت‌‏ها و ایمانشان متفاوت است، ثمربخشى این طریقت و دست‌یابى به حقیقت در افراد متفاوت است، به گونه‌‏اى که در برخى افراد چنان‌که باید و شاید نمودى ندارد و در انسان‌‏هاى کامل؛ مانند نبى ‏اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امامان معصوم بویژه وجود نازنین مولای متقیان امیرالمؤمنین علی علیهم السلام اوج آن تبلور می‌یابد.

از آن‌جا که خداوند متعال، حکیم است هیچ موجودى، از جمله انسان‌‏ها را بیهوده و بی‌‏هدف نیافریده است. هدف موجودات طبیعى با سیر جبرى آنها و کمال موجودات مجرد(فرشتگان و...) به طور دفعى با افاضه‏‌ى الاهى حاصل می‌‏شود، لکن چون انسان‌‏ها مختارند، تصمیم و اراده آنها نیز در وصول به هدف دخیل است. و هر قصد و تصمیمى براى انجام کار، نیازمند تشخیص اهداف و فواید و سرانجام و لوازم آن کار است و بدون شناخت، تصمیم و اراده و انجام کار میسّر نخواهد بود.

لکن انسان نمی‌‏تواند بدون دست‌گیرى وحى، کمال خود و راه وصول به آن‌ را شناسایى کند و شاهد این امر، اختلافات فاحشى است که در میان انسان‌‏هاى اندیشمند در این زمینه موجود است. این‌جا است که نیاز به دست‌گیرى خداوند از او، از طریق وحى و ارسال رسل و انزال کتب روشن می‌‏گردد.

خداوند نیز چون حکیم است انسان را رها نکرده و با ارسال رسل و انزال کتب، راه هدایت به مقصد را به او نمایانده است.

که اگر تابع عقل و فطرت سلیم خود باشد و مرعوب یا فریفته‌ی تبلیغات و رزق و برق‌‏هاى متاع دنیا نشود، به راحتى تسلیم اوامر و نواهى الاهى در تمامى ابعاد زندگیش می‌‏شود.

این مجموعه‌‏ى تعالیم الهى و تبیین نبوى صلی الله علیه و آله و سلم و تفاسیر اولیاى دین علیهم‌السلام با عنوان "شریعت" شناخته می‌‏شوند. انسان عامل به شریعت بسان مسافرى به سوى خدا می‌‏ماند که محرک او از یک‌سو، و زاد و توشه‌ی او از سوى دیگر، همان تعالیم الاهى؛ یعنى شریعت است.

هر چه انسان در این راستا پیش رود و بر عمل و ایمان به شریعت پایدار بماند، لحظه به لحظه به مقصد نزدیک و نزدیک‌تر می‌‏شود.

ایمان و عمل کامل به شریعت، سیر در جاده‌ی انسانیت است، و این سیر خاص به "طریقت" موسوم است.

این سفر، بر خلاف اغلب سیر و سفرها، خود نیز هدف و مقصد است؛ یعنى با هر گامى که در این‌راه به پیش می‌‏رود، با منظره‌‏اى جدید و جذاب روبرو می‌‏شود و تأثیر آن بر نفس او، سبب تحول و تکامل تدریجى او می‌‏گردد، به سخن دیگر، با هر گامى، با توجه به کیفیت و کمیت و سوابق آن، انسان به هدف خود رسیده است و با گام‌‏هاى بعدى این هدف؛ یعنى کشف حقایق و قرب الى الله را تعمیق بخشیده و توسعه می‌‏دهد، و این‌گونه به "حقیقت" می‌‏رسد.

به بیان استاد حسن زاده آملى: انسان موجودى است ابدى و بر اساس قرآن و عرفان و برهان، "علم" و "عمل" انسان سازند...

غذاى جان می‌‏گردند، آن‌چنان‌که آب و نان غذاى بدن می‌‏شوند؛..

یعنى غذاى جسمانى سبب بقاى بدن و غذاى روحانى، سبب بقاى نفس ناطقه انسان است...

غذایى که طعمه‌ی جان می‌‏شود، اتحاد وجودى با نفس ناطقه که فراتر از طبیعت است پیدا می‌‏کند و براى همیشه باقى و برقرار می‌‏ماند.

پس انسان روز و شب در "طریق" ساختن خویش براى "ابد" است...

انسان باید مراقب خود باشد. باید بفهمد و بداند تا راه رشد و صلاح را بپیماید...

خداى سبحان این صنعت شگفت؛ یعنى وجود آدمى را که بزرگ‌ترین صنعت در نظام هستى است آفرید.

در کنار آن "کتابى" براى به کارگیرى و بهره‌‏ورى صحیح و نیز نگه‌دارى از آن قرار داده است...

ما در عرفان عملى دستور العملى جز "قرآن نداریم و روایات و ادعیه‌‏اى که از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم و اهل‌بیت عصمت علیهم‌السلام صادر شده همه رشته‌‏هایى هستند که از دریاى بی‌‏کران الاهى "قرآن کریم" منشعب می‌‏شوند."

در عرفان نظرى و عرفان عملى، گفتارى بالاتر و ارزش‌مندتر از گفتار پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم و آل ایشان علیهم‌السلام پیدا نمی‌‏کنیم؛ آنچه را که یک فرد انسان در خوراک جان و روان خود براى "قرب الى الله" نیاز دارد، در قرآن و کلام معصومان علیهم السلام نهفته است. "قرب" یعنى اتصاف به صفات ربوبى و تخلق به اخلاق ملکوتى؛ یعنى انسان در مسیر تکاملى خود، علماً و عملاً رشد پیدا کند و به جایى برسد که متصف به صفات ربوبى شود.

البته مراتب محفوظ است "وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ ۚ".(١٠)

عالی‌ترین مرتبه این است که یک انسان به فعلیت تامه‌‏اش برسد و انسان کامل شود.

لکن هر انسان به اندازه سعه‌ی وجودى خود و به مقدار قرار گرفتنش در مسیر کمال انسانى، اهل نجات خواهد بود...

انسان در عرفان عملى به جایى می‌‏رسد که چشم برزخیش باز می‌‏شود؛ یعنى انسان‌ها را مطابق سریره و ملکات آنها مشاهده می‌‏کند؛..

براى مردان بزرگ و اولیای حق قیامت در این دنیا قیام کرده است.

همین‌طور پله پله بالا بروید تا می‌‏رسید به امام عارفان و متقین، امام موحدین، حضرت وصى، جناب امیرالمؤمنین على علیه‌السلام که می‌‏فرماید: "لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً ". دنیا و آخرت به آن صورتى که بر ما حجاب است، براى آن‌حضرت حجاب نیست".(١١)

در پایان بخشى از سخنان عارف حقیقى امام خمینى را که بعد از بیان مقامات و نشئات انسان که همان نشأه‌‏ى آخرت و برزخ و دنیا باشد، به علوم مناسب هر نشأه براى انسان اشاره نموده، بیان می‌کنیم: "کلیه علوم نافعه منقسم می‌‏شود به این سه علم؛ یعنى علمى که راجع به کمالات عقلیه و وظایف روحیه،

و علمى که راجع به اعمال قلبیه و وظایف آن است و علمى که راجع به اعمال قالبیه و نشئه‌ی ظاهره نفس است...

هر یک از این مراتب...

به طورى به هم مرتبط است که آثار هر یک به دیگرى سرایت می‌‏کند، چه در جانب کمال یا طرف نقص.

مثلاً اگر کسى قیام به وظایف عبادیه و مناسک ظاهریه، چنانچه باید و مطابق دستورات انبیا است، عمل نمود، از این قیام به وظایف عبودیت، تأثیراتى در قلب و روحش واقع می‌‏شود که خُلقش رو به نیکویى و عقایدش رو به کمال می‌‏گذارد و همین طور اگر کسى مواظب تهذیب خلق و تحسین باطن شد، در دو نشئه‌ی دیگر مؤثر شود، چنان‌که کمال ایمان و احکام عقاید تأثیر در دو مقام دیگر می‌‏نماید. بلکه تعبیر به "ارتباط" نیز از ضیق مجال و تنگى قافیه است، باید گفت: یک حقیقت داراى مظاهر و مجالى است."(١٢)

و "در هر صورت، اى عزیز!... در هر درجه که هستى بکوش و اخلاص خود را زیادت کن و اوهام نفس و وساوس شیطان را از دل بیرون نما، البته نتیجه برایت حاصل می‌‏شود و راهى به "حقیقت" پیدا می‌‏کنى و "طریق هدایت" براى تو باز می‌‏شود و خداوند تبارک و تعالى از تو دستگیرى می‌‏فرماید".(١٣)،(١۴)


ولادت مولود کعبه


در سیزدهم رجب سال ٣٠ عام الفیل، حادثه بس عجیبی رخ داد که هرگز در تاریخ بشریت سابقه نداشته و بعد از آن نیز تکرار نشده است، و آن حادثه، به دنیا آمدن نوزادی است در درون خانه کعبه که به نام علی علیه السلام اسم گذاری شد.


مادر وی فاطمه، دختر اسد فرزند هاشم است که جزء نخستین زنانی شمرده می شود که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم ایمان آورد و پیش از بعثت از آیین ابراهیم پیروی می کرد.

همین فاطمه زنی است که سخت مورد احترام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بوده است.

پدر این طفل، عمران معروف به ابوطالب، حامی بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بود.


مدرک حادثه


به دنیا آمدن مولای متقیان امیرالمؤمنین، علی علیه السلام در درون خانه خدا فضیلتی است که محدّثان شیعه و دانشمندان علم انساب آن را در کتابهای خود نقل کرده اند و در میان دانشمندان اهل تسنن گروه زیادی به این حقیقت، تصریح و آن را یک فضیلت بی نظیر خوانده اند که به نمونه هایی اشاره می شود:

١- محمد مالکی می گوید: «وُلِدَ بِمکَّةَ الْمُشَرّفَةَ داخِلَ بَیْتِ الْحَرامِ فی یَوْمِ الْجُمعَةِ الثَّالِثَ عَشَرَ مِنْ شَهْرِاللّه ِ رَجَبِ سَنَةِ ثَلاثینَ مِنْ عامِ الْفیلِ... وَلَمْ یُولَدْ فِی الْبَیْتِ الْحَرامِ قَبْلَهُ اَحَدٌ سِواهُ، وَهِیَ فَضیلَةٌ خَصَّهُ اللّه تَعالی بِها اِجْلالاً لَهُ وَاِعْلاءً لَمَرْتَبَتِهِ وَاِظْهارا لِکَرامَتِهِ؛(١۵)

علی در داخل خانه خدا در مکه، روز جمعه سیزدهم ماه خدا، رجب سال سی از عام الفیل به دنیا آمد... قبل از او کسی در داخل خانه خدا به دنیا نیامده بود و این ولادت فضیلتی است که خدای بلند مرتبه علی علیه السلام را به آن اختصاص داده است، برای تجلیل او و بالا بردن مرتبه او و آشکار نمودن کرامت و بزرگواری او».

٢- حاکم نیشابوری می گوید: «ولادت علی در داخل کعبه به طور تواتر به ما رسیده است.»(١۶)

تاکنون کسی به این فضیلت دست نیافته است.»(١٧)،(١٨)

زمینه داریم که به یکی از آنها اشاره می شود:

سعید بن جبیر از یزید بن قعنب نقل نموده که من با عباس بن عبدالمطلب و گروهی از فرزندان عبدالعزّی در مقابل خانه خدا نشسته بودیم که ناگهان فاطمه دختر اسد مادر امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام که نه ماهه باردار بود و درد زایمان او را گرفته بود، ظاهر شد، «فَقالَتْ رَبِّ اِنّی مُؤمِنَةٌ بِکَ وَبِما جاءَ مِنْ عِنْدِکَ مِنْ رُسُلٍ وَکُتُبٍ، وَاِنّی مُصَدّقَةٌ بِکَلامِ جَدّی اِبْراهِیْمَ الخَلیلِ، وَاِنّهُ بَنی الْبَیْتَ العَتیقَ فَبِحَقِّ الّذی بَنی هذَا الْبَیْتَ وَبِحَقِّ الْمَوْلُودِ الَّذی فِی بَطْنی لمّا یَسَّرْتَ عَلَیَّ وِلادَتی؛(١٩)

پس فاطمه گفت: پروردگارا! به تو و پیامبران و کتابهایی که از طرف تو نازل شده اند، ایمان دارم و سخن جدّم ابراهیم خلیل را تصدیق می کنم؛ او که این خانه عتیق را بنا کرد.

پس به حق آن کسی که این خانه را ساخت، و به حق کودکی که در رحم دارم، ولادت این کودک را بر من آسان فرما!»

یزید بن قعنب می گوید: ما دیدیم که خانه خدا از پشت شکافته شد (محل مستجار) و فاطمه بنت اسد داخل خانه شد و ما دیگر او را ندیدیم، و دیوار دوباره به حال اوّل برگشت، به ذهن ما رسید که قفل در خانه خدا را باز کنیم، ولی باز نشد، «فَعَلِمْنا اَنَّ ذلِکَ اَمْرٌ مِنَ اَمْرِ اللّه ِ عَزّوجَلّ؛(٢٠)

پس دانستیم که این مسئله کاری است از طرف خدای عزیز و جلیل».

چند روز این مادر و کودک در درون خانه خدا می مانند.

راستی در این چند روز مادر چه خورده و چه نوشیده؟ و دیگر نیازهای خویش را چگونه برآورده نموده است؟...

اگر کمترین دقت و تأمّلی در این مسائل انجام گیرد، بی گمان به فضیلت والای این نوزاد و مادر میتوان پی برد که چگونه معجزات متعددی به احترام آن دو انجام می گیرد؛ شکافته شدن دیوار خانه خدا و به هم آمدن آن، ماندن چهار روز در درون خانه، پاک بودن نوزاد از آلودگی زایمان وگر نه در درون خانه خدا راه نمی یافت، استفاده از غذای بهشتی و...! خوب است در ادامه گزارش را از زبان فاطمه بنت اسد بشنویم:

وقتی از خانه بیرون آمد، گفت: «اِنّی فُضِّلْتُ عَلی مَنْ تَقَدَّمَنی مِنَ النِّساءِ لاَِنَّ آسِیَةَ بِنْتَ مُزاحِمٍ عَبَدَتِ اللّه َ عَزَّوَجَلَّ سِرّا فِی مَوْضِعٍ لایُحِبُّ اَنْ یَعْبُدَاللّه َ فِیهِ اِلاّ اضْطِرارا، وَاِنَّ مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْران هَزَّتِ النَّخْلَةَ الْیابِسَةَ بِیَدِها حَتّی اَکَلَتْ مِنْها رُطَبا جَنیّا، وَاِنّی دَخَلْتُ بَیْتَ اللّه ِ الْحَرامَ فَاَکَلْتُ مِنْ ثِمارِ اَلجَنَّةِ وَاَوْراقِها[ارزاقها]؛(٢١)

به راستی من بر زنهای پیش از خود برتری یافتم؛ زیرا آسیة دختر مزاحم (همسر فرعون) خدا را پنهانی در جایی عبادت کرد که دوست نمی داشت در آن مکان (یعنی کاخ فرعون) خدا را عبادت کند، مگر در حال ناچاری. و به راستی مریم دختر عمران درخت خشک خرما را با دستش تکان داد تا رطب تازه ای از آن بخورد، ولی من داخل خانه خدا شدم و از میوه های بهشتی و ورقها (یا روزیها)ی آن استفاده بردم.»


مراسم نامگذاری


مولود نورانی که در درون خانه خدا به دنیا آمده و چهار شبانه روز از او و مادرش با غذای بهشتی پذیرایی شده، برای نام گذاریش نیز خدای خانه باید تصمیم بگیرد، نه پدر و مادر و یا پدربزرگ و مادربزرگ. و چنین هم شد، خداوند منّت خویش را بر او کامل نمود و با جملاتی از عالم غیب به گوش فاطمه مادر نوزاد رساند که او را چه نام نهد.

فاطمه بنت اسد می گوید: «فَلمّا اَردْتُ اَنْ اَخْرُجَ هَتَفَ بی هاتِفٌ یا فاطِمَةُ سَمّیهِ عَلیّا فَهُوَ عَلِیٌ وَاللّه ُ الْعَلِیُّ الاَْعْلی یَقُوْلُ: اِنّی شقَقْتُ اِسْمَهُ مِنْ اِسْمی وَاَدّبْتُهُ باَدَبی وَوَقَفْتُهُ عَلی غامِضِ عِلْمی وَهُوَ الَّذی... یُؤذِّنُ فَوْقَ ظَهْرِ بَیْتی وَیُقَدِّسُنی وَیُمَجِّدُنی فَطُوبی لِمَنْ اَحَبَّهُ واَطاعَهُ وَوَیْلٌ لِمَنْ اَبْغَضَهُ وَعَصاهُ؛(٢٢)

پس هنگامی که خواستم [از کعبه] خارج شوم، هاتفی [از غیب] مرا ندا داد: ای فاطمه [او را] به نام علی نام گذاری کن! پس او علی است و خدای علیّ اَعْلی است که می گوید: به راستی، اسم او را از اسم خودم جدا ساختم و او را به ادب خود پرورش دادم و او را بر پیچیدگیهای علم خود آگاه ساختم و او کسی است که... بر بام خانه من اذان خواهد گفت و مرا تقدیس و تمجید خواهد نمود. پس خوش به حال کسی که او را دوست بدارد و اطاعتش کند و وای بر کسی که او را دشمن بدارد و نافرمانی کند.»

آن گاه فاطمه بنت اسد روی به خانه نهاد.

شخصی به سرعت خود را به ابوطالب و خانواده او رساند و بشارت ولادت علی علیه السلام را داد. همه خانواده که در پیشاپیش آنها محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم قرار داشت، به استقبال فاطمه و نوزادش آمدند، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم نوزاد را در بغل گرفت و زبان خویش را در دهان او قرار داد و اذان و اقامه در گوش او خواند.

آن گاه ابوطالب شتران زیادی را به عنوان ولیمه این نوزاد قربانی نمود و تمام مردم را نیز دعوت نمود؛ به این صورت که اوّل هفت بار خانه خدا را طواف نمایند، آن گاه داخل خانه ابوطالب روند و بر علی علیه السلام سلام نمایند.(٢٣)


راز ولادت


آنچه مهم و ضروری است که جامعه اسلامی، اعم از شیعه و سنی به آن توجه نمایند، راز و فلسفه این ولادت در درون خانه خداوند و کعبه است.

مریم با آن عظمت که به تصریح قرآن معصومه است و فرزند او از پیامبران اولوالعزم بود، وقتی درد زایمان او فرا می رسد، به او دستور داده می شود که محراب و عبادتگاه را ترک گوید و به نقطه دوردستی پناه برد؛(٢۴)

چرا که اینجا عبادتگاه است، نه زایشگاه؛ ولی فاطمه بنت اسد را به درون مقدس ترین عبادتگاه، یعنی کعبه فرا می خوانند و با معجزه دیوار شکافته می شود و در برخی منابع آمده که به فاطمه بنت اسد الهام شد که وارد خانه کعبه گردد.(٢۵)


اگر به روایات امامت و ولایت ائمه اطهار علیهم السلام مخصوصا امیرمؤمنان علیه السلام دقّت شود، در می یابیم که اساسی ترین شرط توحید، ولایت امامان معصوم است؛ چنان که در حدیث سلسلة الذهب و دهها حدیث دیگر به آن تصریح شده است که کلمه توحید دژ نفوذ ناپذیر الهی است، به شرطی که ولایت و امامت امامان در کنار آن باشد.(٢۶)

این از نظر فکری و اعتقادی، و امّا از نظر رفتاری و عمل نیز اساسی ترین شرط قبولی اعمال، پذیرفتن امامت علی علیه السلام و فرزندان اوست.


امام باقر علیه السلام فرمود: «هر کس به خداوند عزّتمند تقرّب جوید با عبادتی که تلاش خود را در انجام آن به کار برد، ولی امامی نصب شده از جانب خداوند برای او نباشد، تلاشش پذیرفته نمی شود و گمراه و سرگردان خواهد بود، و خداوند نیز اعمال او را دشمن می دارد.»(٢٧)،(٢٨)


در ذیل جملاتی که فاطمه بنت اسد در لحظه خروج از خانه خدا شنید، می خوانیم: «فَطُوبی لِمَنْ اَطاعَهُ وویلٌ لِمَنْ اَبغَضَه وَعَصاهُ؛(٢٩)

پس خوش به حال کسی که او را دوست بدارد و اطاعتش کند و وای بر کسی که او را دشمن بدارد و نافرمانی کند.»

در دعوت نامه ابوطالب از مردم برای ولیمه حضرت علی علیه السلام می خوانیم: «وَقالَ هَلُمُّوا وَطَوِّفُوا بالبَیْتِ سَبْعا وَادْخُلُوا وَسَلِّموا عَلی عَلیٍّ وَلَدِی؛(٣٠)

گفت: مردم! بیایید و هفت بار دور خانه طواف کنید، [آن گاه] داخل [خانه من] شوید و بر فرزندم علی سلام کنید.»

این سخن به این رمز که علی علیه السلام امام و رهبر آینده شماست، اشاره دارد.


امام باقر علیه السلام فرمود: «اِنَّما اُمِرَ النّاسُ اَنْ یَأْتُوا هذِهِ الاَحْجارَ فَیَتَطَوّفُوا بِها، ثَمَّ یَأْتُونَنا فَیُخْبِروُنا بِوِلایَتِهِمْ وَیَعْرِضُوا عَلَیْنا نُصْرَتَهُمْ؛(٣١)

همانا به مردم دستور داده شده است که بیایند و این سنگها (کنایه از کعبه) را طواف کنند. سپس نزد ما (امامان) آیند و خبر ولایتشان را [نسبت به ما] اظهار نمایند، و یاری شان را نسبت به ما عرضه دارند».


نتیجه آنکه راز ولادت امیرمؤمنان علی علیه السلام در درون خانه کعبه این است که مردم در حال نماز رو به کعبه باشند و صورت دل را به سوی امامت امامان معصوم و در رأس آنها مولای متقیان امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام داشته باشند و هرگز از یاد نبرند که علی در درون خانه توحید جا دارد.


من ار به قبله رو كنم ، به عشق روي او كنم

اقــامــــه صلـوةرابهگفتگـــــوياوكنم

گر از وطـن سفر كنــم سفر به ســوي او كنم

ز حــجو بيـــت بگذرم طــواف كوي او كنم

كز احتراممولــدش حرم شده است محتــرم

در ايـن ولا بگــو نعــم،كههست اعظم نعم


الا كــهرحمــتآيتـــیز رحمت علي بود

همـهكتــابانبيـــاحكايــتعليبـود

بهشــت و هــرچــه انــدر او عنايت علي بود

اجــلّنعمـــتخــداولايـــتعلـیبود

(٣٢)


صراط مستقیم


در تفسیر آیه شریفه اِهْدِنا الصِّراطَ المستَقیم نقل می کنند که صراط مستقیم یعنی صراطِ مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم . و عبداللّه بن عباس شاگردِ مولای متقیان امیرالمؤمنین علی علیه السلام در تفسیرِ آیه اِهْدِنَا الصِّراط الْمُستقیمِ گفته است: ای بندگان خدا! بگویید اِهْدِنا به حُبّ نبیّ صلی الله علیه و آله وسلم و اهلِ بیت گرامی اش.

ابی جعفرالباقر علیه السلام از پدر و ایشان از جدش نقل کرده است که رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:

هر کسی مشتاق است که از پل صراط مثل باد تند پاییزی بگذرد و خود را بدونِ حساب به بهشتِ جاویدان برساند؛..

ولایتِ ولیّ و وصیّ و مصاحب و خلیفه من، علی بن ابی طالب علیه السلام را بپذیرد و بر دل بسپارد.

و هرکسی می خواهد در آتش جهنّم سرنگون شود، ولایتِ علی بن ابی طالب علیه السلام را رها کند. به عزّت و جلالِ پروردگارم سوگند!

علی علیه السلام باب اللّه است، هیچ کسی وارد نمی شود مگر از آن باب، و او صراط مستقیم است، علی علیه السلام آن کسی است که خداوند، در روز قیامت از ولایت او سئوال خواهد کرد.


خورشید هدایت


جابر بن عبداللّه انصاری می گوید از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که فرمود:

«با نور خورشید دنبال هدایت و مطلوب خود باشید، اگر خورشید غایب شد، به وسیله ماه هدایت یابید، اگر ماه پنهان شد به وسیله ستاره زُهره، راه را بیابید، اگر زُهره ناپدید شد به وسیله فرقدین به دنبال هدایت باشید.

سئوال شد یارسول اللّه ! شمس، قمر، زهره و فرقدان را نمی شناسیم، بیان فرمایید تا بدانیم اینان کیستند؟

حضرت فرمود: من خورشید هدایتم، علی علیه السلام قمر عالم تاب است، فاطمهْ ستاره نورانی در شبِ ظلمانی است و حسن و حسین هم فرقدان این جهان هستند.


صراطِ علی علیه السلام


سلام بن مُستَنیر جُعفی می گوید: روزی در منزل امام باقر علیه السلام به خدمت آن بزرگوار رسیدم و عرض کردم، فدایت شوم، سئوالی دارم، اگر مشقّت ندارد جواب دهید.

حضرت فرمود: از هر چه دوست داری سئوال کن. گفتم: اجازه می فرمایی از مسایل قرآن بپرسم! فرمود: سؤال کن.

پرسیدم: معنی آیه شریفه«هَٰذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ» چیست؟(٣٣)

فرمود: آن صراط علی بن ابی طالب علیه السلام است. پرسیدم: آیا صراط علی بن ابی طالب علیه السلام منظورتان است.

دوباره بیان فرمود: بلی، آن صراط علی بن ابی طالب علیه السلام است.


برهان و نور


عبداللّه بن سلیمان نقل می کند، از ابی عبدالله امام جعفر صادق علیه السلام سؤال کردم، منظور از برهان و نور در کلام خداوند:

قَدْ جَاءَكُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُبِينًا (٣۴)

یعنی چه؟ آن بزرگوار فرمود: منظور از برهان، محمد صلی الله علیه و آله وسلم و منظور از نور، علی بن ابی طالب علیه السلام است.

و هم چنین منظور از صراط مستقیم علی بن ابی طالب علیه السلام است.

ابوبصیر نقل می کند از ابی عبداللّه علیه السلام پرسیدم، صراطی را که ابلیس گفت:

لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ.(٣۵)

منظور کدام راه و صراط است؟ آن حضرت فرمود: منظور از صراط مستقیم، صراط علی علیه السلام است.

عبدالله بن ابی جعفر از برادرش نقل می کند؛ هذا صِراطک المستَقِیم منظور کدام راه و صراط است؟ آن حضرت فرمود: منظور از صراط مستقیم، صراط علی علیه السلام است.

عبدالرحمن بن زید بن اسلم می گوید: از پدرم درباره آیه شریفه صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ.(٣۶)

سئوال کردم، پدرم گفت: آن صراط نبی صلی الله علیه و آله وسلم و پیروانش و هم چنین صراط علی علیه السلام و شیعیانش است که خدای منّان به آنان نعمت هدایت را عنایت فرمود.


هدایت و نور


از عبداللّه بن عباس شاگرد تفسیری مولای متقیان امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام امیرالمؤمنین از تفسیر آیه ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ.(٣٧)

پرسیدند. او در جواب گفت: «شک نیست که قرآن از جانب خدای رحمان است، و در قرآن هُدی یعنی هدایت و نور برای متقین است.


و بدانید، مولای متقیان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام که حتی در یک چشم به هم زدن مشرک نشد و بت را نپرستید و عبادت خالص را برای خدای سبحان به جای آورد، از متقین است.

او و شیعیان حقیقی اش بدون حساب وارد بهشت می شوند.


رستگاران


روزی سلمان فارسی گفت: یا علی علیه السلام ! هرگاه، به خدمت پیامبر وارد می شدم، آن حضرت دست بر کتفم می گذاشت و می فرمود: یا سلمان!

هَذَا وَ حِزْبُهُ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ.(٣٨)

ای سلمان! این مرد [یعنی علی علیه السلام ] و حزبش از رستگارانند.


از عبدالله بن عباس درباره کلام خدای تعالی: «آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ » (٣٩)

سئوال شد. ابن عباس در جواب گفت: آنان علی بن ابی طالب علیه السلام ، جعفر طیّار، حمزه سیّد الشهدا، سلمان، ابوذر، عمّار، مقداد، حُذیفة بن یمان و امثال این جماعت از مؤمنان راستین هستند.

از ابن عباس با سلسله سند طولانی آن نقل شده است: آنچه از قرآن به طور خاص در حقّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم و علی علیه السلام و اهل بیتش نازل شد آیه شریفه وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ(۴٠) است که در شأن علی بن ابی طالب علیه السلام و حمزه سید الشهدا و جعفر طیّار و عبیدة بن حارث بن عبدالمطلب نازل شده است.


خلیفه روی زمین


خدای تعالی فرمود: إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً.(۴١)

«من روی زمین خلیفه و جانشین برگزیدم».

سئوال اینجاست، این خلفا و برگزیدگان چه کسانی هستند؟! از عبدالله بن مسعود روایتی نقل شده است که در قرآن، خلافت از جانب خداوند برای سه نفر واقع شده است:

اول؛ خلافت برای آدم علیه السلام ،

دوم؛ خلافت برای داود علیه السلام ،

سوم؛ خلافت برای مولای متقیان، امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، بر اساس آیه لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ.(۴٢)

آن حضرت خلیفه خداوند مثل آن دو نفر [ آدم و داود] بر روی زمین است.

سلمان فارسی نقل است که گفت: روزی در خدمت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم بودم، آن حضرت فرمود: ای مردم! بدانید، وصی و خلیفه و بهترین کسی که بعد از من، دَیْنِ مرا ادا کند و وعده های مرا عمل نماید، پسر عمّ من علی بن ابی طالب علیه السلام است.


خصالِ برگزیده


حضرت مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم علم و دانش مولای متقیان امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام را شبیه آدم قرار داد.

یکی از صحابه نقل می کند: با جماعتی در کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نشسته بودیم، به محض این که علی علیه السلام وارد مجلس شد، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از ورود او مسرور شد و این مطلب را فرمود:

«هر کسی اراده کند به علم آدم و فهم نوح و حلم ابراهیم بنگرد به علی بن ابی طالب علیه السلام نظاره کند».

برای علی علیه السلام چهار خصلت ارزنده و بارز وجود دارد که برای احدی ذکر نشده است:

«علی علیه السلام نخستین عرب و عجمی است که با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نماز گزارد.

مولای متقیان امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام تنها کسی است که در همه جنگ ها پرچم پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را پیروزمندانه در دست داشت.

در جنگ احد تنها کسی که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را تنها نگذاشت و فرار نکرد علی علیه السلام بود، علی علیه السلام تنها صحابی بود که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را غسل داد و او را در قبر گذاشت».


فضایل حمیده


شعبی نقل می کند: ما گروهی بودیم در شهر بصره، بر حجّاج بن یوسف وارد شدیم. و حسن بصری هم آخرین نفری بود که وارد مجلس شد. حجاج بن یوسف پیوسته از علی علیه السلام عیب جویی کرد.

و از او بد می گفت و ما همه از ترس و به منظور بر حذر ماندن از شرّش او را همراهی می کردیم، و حسن هم ساکت بود و چیزی نمی گفت. حجّاج بن یوسف پرسید:

ای ابا سعید! چرا ساکت نشسته ای؟ در مورد ابوتراب بگو، تا بدانم رای و نظر تو چیست؟

حسن گفت: خدای تعالی فرمود: «علی علیه السلام از کسانی است که خدای تعالی او را هدایت کرده است و از اهل ایمان و یقین قرار داد. او پسر عمّ رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و همسر دختر او و محبوب ترین چهره نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است، دارای سوابق حمیده و فضایل کثیره است که تو و هیچ کس دیگری، قادر به رد یا منعِ آن فضایل نیست.

یکی از صحابه نقل می کند: روزی در حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نشسته بودم، شخصی از علم و دانش و حکمت علی علیه السلام سؤال کرد. آن حضرت فرمود:

«بدانید حکمت به ١٠ قسمت تقسیم شده است،

٩ قسمت آن به علی بن ابی طالب علیه السلام و یک قسم آن به بقیه مردم داده شد».


حکمتِ زیاد


عامر بن مفضّل تغلبی می گوید: روزی به نزد حسن بن صالح رفتم و مسائل بسیاری از او سئوال کردم. در جواب هر مسئله ای می گفت: حکیم الحکماء علی بن ابی طالب علیه السلام چنین فرمود و چنان پاسخ داد؛ یعنی او را حکمتی زیاد و علمی فراوان بود که جواب هر مسئله ای را می گفت و هرگز درنمی ماند.

باز هم عامر نقل می کند: روزی در نزد ربیع بن خیثم ذکری از نام مولای متقیان امیرالمؤمنین علی علیه السلام شد، آهی کشید و گفت: از شخصی نام بردید که دوستان و محبّان او، او را بسیار دوست می داشتند و دشمنان او نیز نسبت به وی بغضی شدید داشتند.

سپس گفت: ای مردم، هیچ کس را در حکمت به اندازه علی علیه السلام ندیدم. آن گاه آیه وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا ۗ(۴٣) را تلاوت کرد. مردم گفتند: ای ربیع! تو در حقّ علی علیه السلام مبالغه می کنی البته. هر چند مردم نمی فهمیدند چه می گویند، از نزدش متفرّق شدند.


کشتیِ نجات


مولای متقیان امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم فرمود: «هرکسی دوست دارد به کشتی نجات درآید، و به دستگیره محکم درآویزد و به ریسمان محکم الهی اعتصام جوید، ولایت علی علیه السلام و امامتِ فرزندانِ او را بپذیرد تا گمراه نشود».

در جنگ اُحد که بر اثر سهل انگاری، عدّه ای از مسلمانان کشته و عدّه ای نیز زخمی شدند، مشرکین صحنه جنگ را ترک کرده به سوی مکّه روان شدند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم علی علیه‌السلام را با این که مجروح بود فرا خواند و با جمعی از قبیله خزرج به تعقیب مشرکین مکّه فرستاد.

علی علیه السلام و همراهان منزل به منزل آنان را تعقیب می کردند و آنان به سوی مکّه گریختند.

در آن هنگام خدای سبحان به پاس خدمات علی و همراهان وی آیه الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ ۚ (۴۴) را بر پیامبرش صلی الله علیه و آله وسلم نازل فرمود.(۴۵)


افضل انبیاء


امام صادق علیه‌السلام از یکی از شیعیانش پرسیدند: «نظر دوستاران ما راجع به مولای متقیان امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام و مقایسه ایشان نسبت به سایر انبیا چیست؟

او گفت: آقا، منظور شما کدام ویژگی حضرت امیرالمؤمنین است؟

فرمودند: علم ایشان، پاسخ داد: آنان مولای متقیان امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام را خیلی بزرگ می دانند اما انبیاء اولوالعظم (حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، حضرت عیسی، حضرت موسی، حضرت ابراهیم و حضرت نوح علیهم‌السلام را اعلم از ایشان می دانند.

حضرت پاسخ دادند: خیر، امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام افضل هستند.

آن شخص با تعجب پرسید: آیا واقعاً امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام از همه انبیا افضل هستند؟! حضرت فرمودند:

«إِنَّ اللَّهَ یَفْتَحُ‏ مَسَامِعَ‏ مَنْ یَشَاء».(۴۶)

خدای متعال اگر بخواهد کسی را هدایت کند گوش دلش را باز می کند تا حرف را بفهمد و اگر قصد هدایت کسی را نداشته باشد گوش دل را می بندد؛ یعنی می شنود ولی نمی فهمد. بعد حضرت در ادامه توضیح دادند که من می گویم هرچه نزد همه انبیا بود نزد امیرالمومنین است اما

«هُوَ یَسْأَلُنِی هُوَ أَعْلَمُ أَمْ بَعْضُ النَّبِیِّین»‏ (۴٧)

تو می گویی امیرالمؤمنین افضل است یا انبیاء اولوالعظم؟!


البته سخن در باب وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نیست زیرا

«أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ‏ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا» (۴٨)

«أَنَا دَارُ الْحِکْمَةِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا»(۴٩).

همه علوم نبی اکرم و امیرالمؤمنین یکی است چرا که امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام جان نبی اکرم صلی‌الله علیه و آله وسلم است که در آیه شریفه مباهله آمده است «وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ»(۵٠)


غدیر


واژه «غدیر» در لغت به چند معنا آمده است؛ مانند «آبگیر»،(۵١) «قطعه‌ای از آب»،(۵٢)

و «جای جمع شدن آب باران».(۵٣)

غدیر خُمّ در میان راه دو شهر بزرگ دنیای اسلام، مکه و مدینه، در محلی به نام «جُحفه» وجود دارد که در زمان رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم کاروانیان حج در آن‌جا از هم جدا می‌شدند و به طرف دیار خود می‌رفتند.

درباره علت نام‌گذاری این مکان به غدیر خمّ، احتمالاتی داده شده است؛ مانند این‌که به اعتبار آب و هوای آن منطقه به این نام نامیده شده است.(۵۴)

پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم به دستور خداوند، در غدیر خم على بن ابی‌طالب علیه‌السلام را امام، وصی و جانشین خود به مردم معرّفى نمود.


ابلاغ خلافت حضرت علی(ع) در «غدیر خم»


پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم مسئله ولایت و خلافت حضرت علی علیه السلام را در بازگشت از «حجة الوداع» و در آن شرایط سخت، در محل «غدیر خم» مطرح فرمودند.


آن‌گاه که تهدید رومیان از ناحیه سرزمین‌هاى شام، مرزهاى شمالى کشور اسلامى را به خطر انداخت و قدرتِ زبان‌زد رومیان، همه را وحشت‌زده کرد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین مصحلت دانست که سپاهى گران از تمام بلاد اسلامى فراهم و به قصد سرحدّات شمالى روانه گرداند.

روم، یکی از دو قدرت بزرگ دنیاى آن روز، قدرت برتر، لقب گرفته و با امپراتوری قدرتمند ایران برابرى می‌کرد، از این رو مبارزه و جهاد با آنان، براى بسیاری از مسلمانان مشکل و حتی پیروزى بر آنان غیر ممکن می‌نمود.

همین امر موجب شد تا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در گردآورى و تجهیز سپاه و افزودن بر شمار آن، تلاش بی‌سابقه‌اى نماید.

ایشان از پیش اعلام فرمود که هدف، ناحیه‌اى است که قلعه تبوک در آن واقع شده و طبق گزارش خبرچینان، سپاه روم در آن گرد آمده‌اند.

چون زمان مقّرر فرا رسید، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم دستور حرکت دادند و نماینده خود را در مدینه معیّن نمودند.

اما برخلاف سایر سفرها و جنگ‌ها، این‌بار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نزدیک‌ترین یار و خویشاوند خویش و دلاورترین مبارز میادین جنگ را به ماندن در مدینه و سرپرستى خاندان ایشان و گروه مهاجر امر نمود.

نبودِ دلاورى مانند على علیه‌السلام در میان رزمندگان، برایشان گران بود.

منافقان نیز از این فرصت در پى بهره‌جویى آمدند. آنها براى مدت طولانى غیبت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مدینه، نقشه‌ها داشتند، اما در صورت ماندن علی علیه‌السلام در شهر، کارى از پیش نمی‌بردند.

به همین جهت چنین شایعه کردند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را حفظ جان داماد و پسر عمّ، عزیزتر از جهاد با رومیان بوده و شاید این به خواست خود وىعلى علیه‌السلام انجام شده است.

این شایعه را حضرت على علیه‌السلام دریافت و سراسیمه خود را به لشکر که در اردوگاه نظامى خارج از شهر آماده حرکت بود رساند و مصرّانه از مقتدای خویش خواست تا اذن حضور در رکاب را صادر نماید.

اما رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را عقیده همان بود که از اوّل فرموده بود.

ایشان در ظاهر براى اطمینان خاطر حضرت علی علیه‌السلام، و در واقع براى تفهیم مسئله‌اى مهم به مسلمانان و حاضران در اردوگاه، رو به حضرت على کرد و فرمود: «أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی»؛‏(۵۵)

آیا راضی نیستی به این‌که براى من چون هارون براى موسى باشى با این فرق که بعد از من پیامبری نخواهد بود.

کلام، قاطع بود و روشنگر. هر کُند ذهنى می‌دانست که این کلام چه مفهومى دارد و تنها براى رضایت و دلخوشی مولای متقیان امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام نیست و در واقع اعلام جانشینی وى براى رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است.

به هر روى؛ سپاه به جانب تبوک روان شد و پس از طى مسافت بسیار، بدون وقوع درگیرى به مدینه بازگشت.

اما همگان، گفتار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را بارها و بارها در ذهن خود مرور کردند و در حلقه خویش تکرار نمودند.

خیرخواهان با یادآورى آن دلشاد می‌شدند و بداندیشان، بافته‌هاى باطل ذهنى خویش را بر باد رفته می‌دیدند.

این بگذشت تا موسم آخرین حجِ آن خیرالبشر گردید. اراده آن‌حضرت که ملهم از خواست خداوندى بود بر این قرار گرفت که مردمان جملگى را از این سفر آگاه سازد تا هر کساز مهاجر، انصار، قبایل اطراف و ساکنان تمام بلادتوان دارد، در مراسم حج، همراه آن سرور باشند و دستور فرمود تا خبر به همگان ابلاغ شود.

جارزنان خبر را در کوچه‌هاى مدینه، با فریاد رسا بانگ زدند. عابران با شنیدن خبر به تکاپو افتادند. پیام همه جا نقل شد و دهان به دهان گردید.

اگر خوشت اومد لایک کن
4
آخرین اخبار