به گزارش راه شلمچه، دوازدهم ارديبهشت، روز معلم است و البته آغاز هفته معلم؛ روزی كه هم در پيش از انقلاب و هم پس از آن، چنين نامی را به خود گرفته است؛ گرچه در پيش از انقلاب اسلامی، گويا دو، سه سالی بيش، پايدار نمانده است.
در روز 12 اردیبهشت سال 1340 معلمان کشور جهت احقاق حقوق حقه خود و به رهبری زنده یاد محمد درخشش دست به اعتراض و اعتصاب سراسری زدند.
معلمین تهران در روز 12 اردیبهشت قصد ورود به محوطه وزارت فرهنگ واقع در خیابان اکباتان را داشتند که از ورود آنان جلوگیری به عمل آمد.
معلمان روانه میدان بهارستان گردیدند و جلو ساختمان مجلس روی زمین به تحصن نشستند.
پلیس برای متفرق کردن آنان از ماشین آبپاش استفاده کرد ولی معلمان از جای خود تکان نخوردند.
دکتر خانعلی دبیر 29 ساله دبیرستان جامی به اتفاق چند دانش آموز به بالای ماشین آبپاش رفته و جهت شیلنگ را عوض کردند.
آنگاه پلیس شروع به تیر اندازی هوایی کرد ولی باز معلمان از جای خود بر نخواستند.
سرهنگ شهرستانی رییس کلانتری 2 اقدام به شلیک نمود که دکتر خانعلی مورد اصابت گلوله قرار گرفت که در بیمارستان در گذشت.
محمد درخشش رییس جامعه معلمان ایران و رهبر اعتصاب دستگیر و به زندان افتاد.
از این به بعد اعتراض رنگ سیاسی گرفت و معلملن 4 شرط برای پایان اعتصاب بشرح زیر اعلام کردند:
1- سقوط دولت شریف امامی
2-مجازات قاتل دکتر خانعلی
3-آزادی درخشش
4-ترمیم حقوق معلمان طبق طرح باشگاه مهرگان.
روز 15 اردیبهشت شریف امامی استعفا داد و دکتر علی امینی مامور تشکیل کابینه گردید و درخشش از زندان آزاد گردید.
روز 18اردیبهشت معلمان در باشگاه مهرگان کانون معلمان ایران اجتماع کرده و طی قطع نامه ای روز 12 اردیبهشت را به خاطر اعتصاب موفقیت آمیز خود و گرامی داشت وکتر خانعلی روز معلم اعلام نمودند و قرار شد که هر سال در چنین روزی تمام مدارس کشور برای بزرگداشت دکتر خانعلی تعطیل گردد.
در همین روز دکتر امینی در باشگاه مهرگان حضور یافت و به معلمان قول افرایش حقوق آنان را داد ولی معلمین نپذیرفتند و اعلام کردند که هیچ کس را به جز درخشش به عنوان وزیر فرهنگ نمی پذیرند.
روز 22 اردیبهشت درخشش به وزارت فرهنگ منصوب و اشل حقوق معلملن با حقوق مهندسین مساوی و به تصویب هیات وزیران رسید و به این ترتیب اعتصاب 10 روزه معلمان پایان یافت و روز 23 اردیبهشت معلمان به کلاسها رفتند.
دو سال مراسم روز معلم برگزار گردید ولی در تقویم ایران ثبت نگردید و کم کم به فراموشی سپرده شد.
تا آنکه در سال 1358 معلمین در صدد زنده کردن 12 اردیبهشت به عنوان روز معلم بر آمدند که مصادف شد با شهادت آیت الله مطهری که در شامگاه روز 11 اردیبهشت ترور شدند.
دولت وقت با یک روز تاخیر 12 اردیبهشت را روز شهادت آیت الله مطهری و روز معلم اعلام کرد و به این ترتیب روز معلم تثبیت شد.
12 ازدیبهشت 1358
ساعت 20:22 دقیقه یازدهم اردیبهشت سال 1358 آیتالله مرتضی مطهری با اصابت گلوله گروه جنایتکار فرقان به مغزش، به شهادت رسید و امام و امت اسلام در حالی که امید ها به آن بزرگ مرد بسته بودند در ماتمی عظیم فرو رفتند.
شرح حادثه
ساعت حدود ۷ شب بود که تیم سه نفره ترور، شامل بصیری، نیکنام و وفا قاضیزاده مقابل منزل شهید مطهری در خیابان دولت تهران توقف میکنند.
نقشه اولیه ترور او در همان منطقه بود، اما هوشیاری راننده آیتالله مطهری و وضعیت بد منطقه از نظر ترور، مانع کار تروریستها میشود.
آنها خودروی استاد مطهری را تعقیب میکنند. احتمالا راننده خیابان شریعتی را به سمت پل سیدخندان کنونی آمده و بعد از عبور از خیابان سهروردی به میدان هفت تیر رسیده و با گذر از خیابان مفتح به سمت میدان کنونی سپاه رفته بود. بعد از آن هم وارد خیابان فخرآباد شده تا به منزل مرحوم یدالله سحابی برسد.
جلسه آن شب برخلاف آنچه تصور میشود جلسه شورای انقلاب نبود، بلکه جلسه موسسه متاع (مکتب تربیتی ـ. اجتماعی علمی) بود که در سال ۱۳۳۷ تاسیس شده بود و به مسائل اجتماعی میپرداخت، اما به دلایل امنیتی هیچ سندی از خود ثبت نکرده بود.
خودرو تروریستها در ضلع مقابل خیابان پارک شده بود. قاتل (محمدعلی بصیری) هم پشت دیوار منزل سحابی کمین کرده و منتظر استاد مطهری بود. ظاهرا نفر دیگری (حمید نیکنام) هم سر کوچه کشیک میداده است.
کارشناسان وقت معتقدند چنین شرایطی معلول شناسایی مناسب منطقه بوده است. ضمنا تروریستها چراغی که ساکنان محل در پارک امینالدوله ـ. محل فعلی خانه مداحان ـ. برای روشنایی و امنیت محله گذاشته بودند را خاموش کرده بودند و با استفاده از تاریکی شب موفق به چنین کاری شدند.
ساعت حدود ۱۰: ۴۰ شب جلسه و نیز شام مهمانان تمام میشود و استاد مطهری عزم منزل میکند. ظاهرا قرار بر این میشود که با خودروی آقای ترخانی به شمیران ـ. منزل شخصی خود ـ. برود.
خودرو ترخانی سرکوچه پارک شده بود. یدالله و عزتالله سحابی چند قدمی استاد مطهری را بدرقه میکنند تا این که آقای مطهری به سر کوچه میرسد.
ظاهرا در این هنگام است که قاتل اصلی به استاد مطهری نزدیک میشود و او را به نام صدا میکند و پس از برگشتن آیت الله مطهری گلولهای به زیر گوش او شلیک میکند که از ابروی چپش خارج میشود.
قاتل پس از این اقدام، ظاهرا از طریق یک کوچه فرار میکند و خود را به اتومبیل پیکان استیشنشان میرساند و با دو نفر دیگر به سمت شرق تهران فرار میکنند. در این چارچوب مستند ویدئویی پخش شده مبنی بر قتل شهید مطهری با موتورسیکلت فاقد وجاهت تاریخی است.
در اینجا بنا به نقلی، دکتر یدالله سحابی که ظاهرا در چند قدمی مشغول قدمزدن بود بلافاصله خود را به استاد مطهری میرساند و او را با اتومبیل آقای ترخانی به بیمارستان طرفه میبرند.
روزنامه اطلاعات آن دوران هم نوشته است که جوانی میبیند فردی زخمی روی زمین افتاده و او را به بیمارستان طرفه میرساند.
حال آقای مطهری در لحظات اولیه وخیم گزارش میشود. اینگونه است که بعد از القای یک شوک الکتریکی به این نتیجه میرسند که استاد مطهری دارفانی را وداع گفته است.
خبر همان شب پخش نمیشود ولی صبح، رادیو این خبر را به اطلاع عموم میرساند. ساعت یک نیمه شب، فردی با روزنامههای اطلاعات و آیندگان تماس میگیرد و ادعا میکند گروه فرقان، رییس شورای انقلاب یعنی آیت الله مرتضی مطهری را کشته است و در ادامه تعدادی دیگر از شخصیتهای اجتماعی و سیاسی را هم خواهد کشت.
این مساله که فرقان چگونه به این موضوع محرمانه ـ. ریاست شهید مطهری بر شورای انقلاب ـ. پی برده بود از رازهای تاریخ معاصر است. همچنین اطلاعیهای از گروه فرقان در محل ترور کشف میشود.
دستگیرشدگان ترور شهید مطهری
روزنامه اطلاعات روز ۱۲ اردیبهشت که خبر شهادت شهید مطهری را اعلام کرد، خبر از دستگیری دو نفر در این رابطه داد که در خیابان هدایت توسط کلانتری ابوسعید تهران دستگیر شده بودند.
روز ۱۵ اردیبهشت نیز دو دختر که اعلامیههای فرقان را در تهران توزیع میکردند دستگیر شدند که آنها هم به جمع دستگیرشدگان ترور پیوستند.
در تبریز هم خانمی به نام زینب اللهعظیمینژاد به کمیته تبریز مراجعه و همسر خود را یکی از اعضای ساواک سابق و گروه فرقان فعلی معرفی میکند و میگوید او نهتنها سرلشکر قرنی و شهید مطهری را کشته، بلکه تعدادی از پاسداران را هم به قتل رسانده است! همسر او البته از این اتهامات ـ. بجز عضویت در ساواک ـ. خود را مبرا میکند. به نظر میرسد این زن از این حادثه برای حل اختلافات خانوادگی استفاده کرده است.
کمی بعد، در اواسط مرداد همان سال، مردی به نام اکبر بسوده که راننده و ساکن کرمانشاه بود، با مراجعه به شهربانی رشت خود را به عنوان قاتل استاد مطهری معرفی کرد. بعدها البته معلوم میشود که او فردی روانی بوده است.
اما غیر از این اشخاص، گروه هایی هم در معرض اتهام ترور شهید مطهری قرار گرفتند. گروه فرقان شخصا با تماس با دو روزنامه و انتشار اطلاعیه، این ترورها را به عهده گرفت.
روزنامه اطلاعات در اردیبهشت ۵۸ نوشت، یک مقام اتحاد شوروی از همکاری مشترک موساد، ساواک و باقیماندگان رژیم شاه برای این ترور سخن گفت و هاشمی رفسنجانی در مراسم ختم مطهری آن را به تودهایها وصل کرد.
حسین شریعتمداری در گفتوگویی با نشریه شاهد یاران از قول احسان طبری نقل کرده است که وی از دست داشتن موساد در ترور مطهری صحبت کرده است.
البته گفته میشود سندی از سفارت سابق ایالات متحده آمریکا مبنی بر همکاری فرقان با این کشور به دست آمده است و حتی خودکشی علی مشکینی، از اعضای رده بالای فرقان، در زندان اوین را به فاش شدن این ماجرا نسبت میدهند.
اما در این میان حجتالاسلام گلسرخی در مراسم هفتم شهید مطهری از این اتهامزنیها انتقاد میکند و خواستار بررسی و تحقیقات درخصوص هویت اصلی عاملان ترور شهید مطهری میشود.
چند ماه بعد همه متوجه میشوند گروه فرقان موجودیت دارد و تقریبا به شکل مستقل اقدام به این ترورها کرده است.
قاتل که بود؟
قاتلان شهید مطهری سه نفر به نامهای محمدعلی بصیری، حمید نیکنام و وفا قاضیزاده بودند. محمدعلی بصیری فردی بود که با اسلحه رولور از فاصله دو تا سه متری به استاد مطهری شلیک کرد. او در یکی از دانشگاههای فیلیپین درس میخواند و ظاهرا اطلاعات دینی و عقیدتی کمی داشت.
بصیری در چاپخانه (یا به قولی شرکت زیراکس) کار میکرد. اطلاعیهای که پس از ترور استاد مطهری پخش شده بود روی یک کاغذ A۴ رنگی بود که وقتی سر نخ آن کاغذ گرفته شد به چاپخانه محل کار بصیری رسید.
هنگام مراجعه به منزل بصیری او فرار کرد، ولی از چینه دیوار افتاد و بیهوش شد و پس از به هوش آمدن گفت: من قبل از انقلاب فرقانی بودهام و بعد از انقلاب از آنها جدا شدهام، اما تا آن لحظه هنوز کسی از قتل شهید مطهری به دست بصیری مطمئن نبود.
تنها شاهد این بود که بعد از دستگیری بصیری، محمد هنردوست یکی از اعضای تیم پیگیری پرونده، شهید مطهری را خواب میبیند که یک شنل قرمز خونی را از دوشش برمیدارد و یک شنل سبز را جای آن میگذارد و میگوید که من از امشب راحت میخوابم تا این که گودرزی دستگیر میشود و در راه زندان اوین به قتل شهید مطهری توسط محمدعلی بصیری اعتراف میکند.
درباره حالت روحی بصیری پس از دستگیری گفته میشود او بعد از این که با شخصیت شهید مطهری آشنا شد و یکی از کتابهای او ـ. خدمات متقابل ایران و اسلام ـ. را در زندان خواند نسبت به او تغییر عقیده داد.
بشدت در زندان گریه میکرد، آرزوی مرگ خود را داشت و نقل است که از شدت ناراحتی و عصبانیت تمام موهای صورت خود را کنده بود.
بصیری سرانجام در تاریخ پنج بهمن ۱۳۵۸ اعدام شد و داماد استاد مطهری (حاجیزاده) شخصا وی را قصاص کرد.
متهم بعدی فردی به نام حمید نیکنام بود که او را مغز متفکر اکبر گودرزی میدانستند. نیکنام ظاهرا بیشتر در امور تشکیلاتی و نظامی فرقان بود.
ماجرای دستگیری او نیز جالب است. او پس از ترور به خانه یکی از اقوام خود در قزوین رفته و آنجا یکی از بستگان او در بحثها متوجه شده بود که او مواضع ضد روحانیت و فرقانی دارد.
به کمیته گفته بود و به این ترتیب نیکنام در خیابان بازداشت شد بدون این که کسی بداند او قاتل مطهری است. حمید نیکنام نیز در روز ۵ بهمن ۱۳۵۸ اعدام شد.
نفر سوم این ترور هم که راننده خودروی حامل تروریستها بود فردی به نام وفا قاضیزاده است که در جریان یک جنگ و گریز خیابانی در چارچوب حمله به اماکن گروه فرقان در تاریخ ۳ بهمن ماه ۱۳۵۸ کشته میشود. جسد او در قطعه ۲۳ بهشت زهرا مدفون است.
فرقان چه بود؟
گروه فرقان یکی از گروههای سیاسی ـ. مذهبی بود که سال ۱۳۵۵ تاسیس شده بود. رهبر این گروه فردی به نام اکبر گودرزی بود.
گروه فرقان در حاشیه جلسات قرآنی در چند مسجد شهر تهران برگزار میشد، شکل گرفت. در این جلسات سعی میشد از آیات قرآن تفاسیر انقلابی و مبارزاتی بیان شود. اکثر این تفاسیر توسط رهبر گروه انجام میشد. فرقان تا جایی انقلابی فکر میکرد که گرگ داستان سوره یوسف را به ضد انقلاب تعبیر میکرد.
اکبر گودرزی در مدت ۲۷ سال زندگی خود توانسته بود ۲۰ تفسیر قرآن و دو جلد تفسیر صحیفه سجادیه بنویسد و یک جلد کتاب در مورد توحید هم نوشته بود.
در کنار تفاسیر افراطی از آیات قرآن، رکن دیگر این گروه مبارزه با روحانیت بود. درباره دلیل این موضوع سخنان زیادی گفته شده است. از تاثیر برخی سخنان دکتر شریعتی بر این افراد گرفته تا بغض شخصی رهبر فرقان از روحانیت به دلیل اخراجهای مکرر از حوزه علمیه.
تصور فرقانیان بر این بود که روحانیت با مصادره انقلاب مانع رسیدن به آرمانهای آن شده است ضمن این که اعتقاد داشتند فرد یا افرادی (بخصوص شهید مطهری) سعی در تخطئه دکتر علی شریعتی دارند.
از اینرو بود که گفته میشود جرقه ترور شهید مطهری بعد از نوشتن اعلامیه مشترک این شهید با مرحوم مهندس بازرگان در نقد برخی افکار دکتر شریعتی زده شد. به طور کلی فرقان و فرقانیان در روزگار ما را با خوارج زمان حضرت امیرالمومنین مقایسه میکنند.
گروه فرقان تقریبا در دی ماه ۱۳۵۸ با فروپاشیدن همزمان ۱۵ خانه تیمی آن، از جمله خانه رهبر گروه از هم پاشید، اما بعد از آن هم بیانیههایی از این گروه منتشر شد. چند نفر معدود از این گروه، هنوز گاهی در خارج از کشور بیانیههایی صادر میکنند.
زندگینامه علامه شهید مطهری
شهید آیت الله مطهری در 13 بهمن سال 1298 در فریمان مشهد به دنیا آمد. خانواده او از خانواده های اصیل روحانی بودند. شهید مطهری در دوران طفولیت برای یادگیری دروس ابتدایی به مکتب خانه می رفت و در سن دوازده سالگی برای ادامه تحصیلش وارد حوزه علمیه مشهد شد.
با این که در سال 1316 رضاخان با روحانی ها مبارزه می کرد و دوستان و نزدیکان شهید مطهری هم مخالفت خود را برای تحصیلات او در حوزه علمیه قم اعلام کردند، ولی او به قم رفت و 15 سال در قم ماند.
دوره اقامت پانزده ساله خود در قم از محضر مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (در فقه و اصول) و حضرت امام خمینی ( به مدت 12 سال در فلسفه ملاصدرا و عرفان و اخلاق و اصول) و مرحوم علامه سید محمد حسین طباطبائی (در فلسفه : الهیات شفای بوعلی و دروس دیگر) بهره می گیرد. قبل از هجرت آیت الله العظمی بروجردی به قم نیز استاد شهید گاهی به بروجرد می رفته و از محضر ایشان استفاده می کرده است
از فعالیت های ایشان می توان به مشارکت داشتن در امور اجتماعی و سیاسی او اشاره کرد که با فداییان اسلام در ارتباط بوده است.
در سال 1331 زمانی که از مدرسین معروف و از امید های آینده حوزه به شمار می رفت، به تهران مهاجرت کرد و به تدریس در مدرسه مروی و سخنرانی های متعدد پرداخت. از دیگر فعالیت های ایشان در تهران می توان به سال های 1337 و 1338 اشاره کرد که شهید مطهری به عنوان سخنرانان اصلی انجمن اسلامی پزشکان انتخاب شد و مبحث های مهمی را ارائه داد.
یکی از مهم ترین کار هایی که استاد مطهری کردند، قیام 15 خرداد بود. در پی دستگیری امام خمینی، شهید مطهری یک سخنرانی جنجالی علیه شاه انجام داد و به وسیله پلیس دستگیر شد. پس از 43 روز به دنبال مهاجرت علمای شهرستان ها به تهران و فشار مردم، به همراه سایر روحانیون از زندان آزاد شد.