«هایپرمارکت سفید خیرین»در کوچه‌های خاکستری پایتخت+ فیلم و عکس

این روزها هایپر مارکت سیار خیرین در کوچه‌های خاکستری 70 نقطه محروم تهران به گردش درآمده و سفره‌های بی رنگ نیازمندان در روزهای شیوع کرونا رنگین شده است و این دستگیری ایرانی و غیر ایرانی نمی‌شناسد و بسیاری از نیازمندان افغانستانی را نیز پوشش داده است.

راه شلمچه- محمد تاجیک؛ کرونا سایه به سایه اما نامرئی با همه حرکت می‌کند و برایش فرقی نمی‌کند که تو برای کدام قبیله و نژادی هستی؛ در جغرافیای ایران قرار داری یا در قاره‌های دیگر! این ویروس جان بسیاری را گرفته و پرونده زندگی‌شان را برای همیشه مختومه کرده و عده زیادی را روانه بیمارستان و بخش‌های مراقبت ویژه کرده است و خلاصه این روزها در میان جامعه یکه‌تازی کرده می‌کند.

  

در این میان، کسب و کارهای زیادی از رونق معمول افتاده‌اند و در نتیجه آن، امرار معاش افراد زیادی مختل شده و زندگی آنها حال روز خوشی ندارد.

با همه آزردگی‌های جسمی و روحی اما هستند جماعت بسیاری که دستان یاریگر و روح بلند نوع دوستی‌شان، همچون ریسمان محکمی دستگیر این عزیزان شده و آنها یاری رسان خانواده‌های آسیب پذیر در این روزها شده‌اند.

  

حکایت امروز ما از دستان مهربان و گرما بخش خیرانی روایت می‌کند که این روزها در قامت طرح «هم‌نمک» و در قالب مؤسسه خیریه امام رضا (ع) به هموطنان نیازمند کمک می‌کنند.

  

موسسه خیریه امام رضا (ع) حدود 35 سال است که فعالیت خود را درباره کمک و یاری رسانی به هموطنان نیازمند آغاز کرده و در طول یکسال گذشته نیز با اجرای طرح هم‌نمک به جمع آوری غذاهای اضافی و دست نخورده جشن‌های عروسی و مراسم سوگواری در مناطق مختلف شهر تهران و توزیع آن بین خانواده‌های نیازمند پرداخته است.

  

این طرح حالا از زمان شیوع کرونا در کشور و با توجه به ضرورت رعایت نکات بهداشتی، کمی تغییر شکل پیدا کرده و در این روزها با توزیع بسته‌های غذایی و معیشتی بین نیازمندان در 70 نقطه تهران استان تهران، حال خوشی در بین این خانواده‌ها ایجاد کرده است.

  

عصر یکی از بهاری و خنکای هوا در غرب  تهران، همراه با وانت سفید رنگ فروشگاه سیار هم‌نمک راهی منطقه محروم در حاشیه پایتخت می‌شویم.

  

 در ابتدا با حامد‌ تابعی، مدیر روابط عمومی این مؤسسه  که خود به عنوان راننده یکی از خودروهای فروشگاه سیار موسسه ما را همراهی می‌کند همکلام می‌شوم و وی با اشاره به فعالیت این موسسه و اجرای طرح هم‌نمک در روزهای شیوع کرونا می‌گوید: ما در روزهای قبل از شیوع کرونا غذهای مازاد پخت در مراسم‌های ازدواج و سوگواری و همچنین خیرات افراد مختلف را  جمع آوری و به صورت بسته‌های غذایی در مناطق مختلف تهران بین نیازمندان توزیع می‌کردیم.

   

 خانم ایرانی ساکن ژنو سوئیس  با موسسه ارتباط گرفته و تمام ارثیه پدری خود در ایران را برای کمک به کودکان نیازمند اختصاص داده؛ یا فرد دیگری که ساکن انگلیس است و ابتدا کمک‌های خود را به موسسه خیری در لندن ارائه می‌داده و حالا با ارتباطی که با موسسه برقرار کرده، کمک‌های خود را برای نیازمندان در ایران ارسال می‌کند.

  

در سال گذشته با آغاز سیل در لرستان و شمال کشور با  آشپزخانه سیاری در پلدختر لرستان مستقر کرده و روزانه 5 هزار پرس غذا بین مردم منطقه توزیع کردیم. بعد از این سیل نیز فعالیت ادامه داشت تا اینکه با شیوع کرونا روبرو شدیم. 

در این روزها مواد غذایی خام را به صورت سبد کالا بین نیازمندان توزیع می‌کنیم؛ ابتدا به توزیع ماسک و دستکش پرداختیم و بین تعدادی از بیمارستان‌های تهران مواد ضد عفونی کننده، دستکش و ماسک توزیع کردیم اما در ادامه احساس شد با توجه به اینکه برخی از نیازمندان در اثر شیوع کرونا شغل خود را از دست داده‌اند نیازمند مواد غذایی هستند شیوه کمک رسانی را تغییر دادیم و در 70 نقطه شهر تهران و حومه که از قبل شناسایی کرده‌ایم، این کار را آغاز کرده و هر روز در یکی از مناطق کمک رسانی و توزیع بسته‌های غذایی را انجام می‌دهیم.

  

در این مناطق افرادی داریم که معتمد ما هستند و خانواده‌های نیازمند را می‌شناسند. این نیازمندان افرادی هستند که در این شرایط خاص دچار مشکل شده‌اند و ما طرحی با نام «بهار همدلی» را آغاز کردیم که قرار است تا پایان ماه رمضان این طرح ادامه داشته باشد؛ به طوری که در هر منطقه که می‌رویم یک بسته مواد غذایی که خیرین آن را تأمین می‌کنند توزیع می‌شود و در کنار آن نیز افراد می‌توانند با انتخاب خود هر مواد غذایی که نیاز دارند از فروشگاه سیار ما که در قالب وانت عرضه می‌شود، انتخاب کرده و دریافت کنند؛ مانند توزیع گوشت گوسفند، مرغ ، حبوبات و...


در کنار کمک معیشتی کارهای خیر دیگری نیز پیش آمده است؛ مثلا یکبار به دره فرحزادی رفتیم و غذا به معتادان دادیم.در آن روز یکی از معتادان گفت: «می‌توانید من را از اعتیاد نجات بدهید؟» شماره تلفن «1801» داریم که افراد می‌توانند با ما ارتباط بگیرند؛ البته ما از طریق پیج خودمان در اینستاگرام نیز با افراد خیری که قصد مشارکت داشته باشند در ارتباط هستیم.

  

 ما در صفحه اینستاگرام خود در این خصوص اطلاع رسانی کردیم و خلاصه با کمک خیرین از اعتیاد خلاصی پیدا کرد و حتی مشغول به کار شد؛ یک فرد خیّر هزینه ترمیم دندان این فرد را داد.

  

اکنون حدود 30 هزار نفر همراه پیج ما در اینستاگرام هستند و ما را به نوعی کمک می‌کنند؛ یعنی فعالیت خیرخواهانه ما را به دیگران معرفی کرده و یا خود مشارکت دارند.

کاری که ما در طرح «هم‌نمک» انجام می‌دهیم، توسط مردم صورت می‌گیرد و حتی ما از خارج از کشور و ایرانی‌های ساکن در آنجا نیز کمک دریافت می‌کنیم. صفحه هم‌نمک در اینستاگرام را  یکسال پیش طراحی کردیم و برای معرفی خودمان وارد فضای مجازی شدیم.

  

هرکسی که به ما کمک می‌کند، می‌‌تواند از لحظه اول تا پایان کمک رسانی همراه ما باشد و تمام مراحل کمک رسانی خود را مشاهده کند و حتی فیلم کمک رسانی خود را داشته باشد و کار در اینجا کاملا شفاف است.

  

چند روز پیش یک ایرانی مقیم آمریکا که از طریق اینستاگرام ما را شناخته بود، تماس گرفت و گفت: «قصد داریم کمک‌های خودمان را به شما بدهیم.» گروه خیریه‌ای در نروژ قصد کمک به هموطنان از طریق ما را داشتند  و خوشبختانه کمک خوبی می‌شود. حدود 70 منطقه را پوشش می‌دهیم و با سه خودرو وانتی‌ داریم کار توزیع مواد غذایی را انجام می‌دهیم.

  

فردی با ما در ارتباط است که ساکن سوئیس  بوده و به ما کمک می‌کند. خانمی از سوئد با ما ارتباط دارد و  4 فرزند را در اینجا سرپرستی و کمک می‌کند.

  

سال گذشته در ماه محرم به جازموریان در استان کرمان رفتیم. وقتی فیلم این منطقه را  یک خانم دندان پزشک ایرانی ساکن سوئیس دیده بود با ما تماس گرفت و اعلام کرد قصد کار آفرینی برای خانم‌های این منطقه را دارد.

  

بالاخره آمد و طراح لباسی آورد و قرار شد خانم‌های این منطقه که  سوزن دوزی می‌کنند با همکاری این طراح لباس تولیدات خود را در سوئیس به فروش برسانندو به نوعی بازار کاری برای بانوان منطقه جازموریان ایجاد کرد.

  

از  یک خانم ایرانی دیگر می‌گوید که ساکن ژنو سوئیس است و با موسسه ارتباط گرفته و تمام ارثیه پدری خود در ایران را برای کمک به کودکان نیازمند اختصاص داده؛ یا فرد دیگری که ساکن انگلیس است و ابتدا کمک‌های خود را به موسسه خیری در لندن ارائه می‌داده و حالا با ارتباطی که با موسسه برقرار کرده، کمک‌های خود را برای نیازمندان در ایران ارسال می‌کند.

  

تابعی به خاطرات دوران کمک به نیازمندان اشاره می‌کند و می‌گوید: خاطرات تلخ است! آنچه در یک سال اخیر مشاهده کردم، زندگی‌هایی بود که هرگز در تصوراتم وجود نداشت!

  

از خانواده‌هایی می‌گوید که در منطقه جازموریان کرمان در وسط بیابان می‌خوابیدند و انگار این افراد همچون انسان‌های اولیه بودند! اینکه کودکان آنها در بیابان دچار عقرب زدگی می‌‌شدند و دیدن صحنه‌هایی که به گفته‌اش‌ باورش سخت بوده است!

تابعی به کمک رسانی در این روزها که کرونا شیوع پیدا کرده اشاره می‌کند و می‌گوید: افرادی که  دیدیم، بسیار آدم‌های قانعی بودند. خانواده‌های زیادی را دیده‌ام که هنگام کمک رسانی فقط درخواست کمک برای فرزندنشان دارند؛ مثلا افرادی بودند که پول خرید شیرخشک نوزاد خود را نداشته‌اند و فرزندشان مجبور به خوردن شیرگاو بوده و در نتیجه آن، دچار مشکلات گوارشی شدیدی شده بودند؛ اما برخی از این افراد حتی این موضوع  را نیز پنهان می‌کردند. 

از نجابت خاص برخی نیازمندان می‌گوید و این طور توضیح می‌دهد: «در یکی از مناطق که رفتیم کودکی 9 ساله از ما درخواست شیرخشک برای پسرخاله‌اش کرد. سرپرستی این خانواده بر عهده  مادری بود که همراه مادر سالمند خود زندگی می‌کند و با  سختی و با دوخت کیسه توسط مادرش روزگار می‌گذراند و توان خرید شیر خشک را نداشته است.

  

به حال خوب خود در هنگام کمک رسانی به نیازمندان اشاره می‌کند و می‌افزاید: وقتی به خانواده‌های نیازمند کمک می‌کنیم و آنها ما را دعا می‌کنند، حال‌مان بسیار خوب می‌شود و احساس آرامش همیشگی داریم.بدون هیچ تعارفی باید بگویم از زمانی که وارد این کار شده‌ام، هیچ وقت دچار مشکل اساسی در زندگی نشده‌ام.

  

ما با فرستادن تصویر کمک  افراد  مختلف آنها در جریان کمک خود قرار می‌دهیم. مثلا به فرد کمک کننده از طریق تصویر برداری می‌گویم ببین کمک تو به دست چه کسی رسیده است؛ مثلا فردی یک تشک کمک کرد و تشک را به فردی دادیم که مبتلا به کرونا بود؛ فیلم این کمک رسانی را به او  نشان دادیم که به چه فردی تشک را هدیه کرده است.

  

وقتی تصویر یک تشک یک نفری اهدایی را منتشر کرده‌ایم، باعث شد 5 نفر دیگر نیز تشک اهدا کنند. الان خیرینی داریم که حتی خودشان مؤسسه خیریه دارند اما در یک مرحله 22 گوسفند قربانی کرده و به ما گفتند شما این گوشت را بین نیازمندان توزیع کنید. روش کار ما رفتن خانه به خانه است؛ کار سختی است اما به صورت کیفی کار می‌کنیم.

  

در مناسبت‌های خاص حتی از فالوئرهای خودمان در کمک رساندن  به نیازمندان کمک می‌گیریم؛ مثلا یک بار اعلام  کردیم نیاز به خشک شویی رایگان لباس‌هایی که مردم اهدا می‌کنند داریم و از این طریق، فردی که خشکشویی داشت  پیام داد که این کار را می‌کنم. 

  

 در خیریه سالمندان کهریزک تعدادی سالمند دچار کرونا شدند و ما این موضوع را در پیج خود گذاشتیم و برخی افراد اعلام کردند کمک می‌کنند. 

  

صحبت‌ها که به اینجا می‌رسد بالاخره پس از طی کردن مسیر یک ساعته‌  از شمال غرب تهران به جاده‌ای خاکی در جنوبی ترین نقطه تهران می‌رسیم؛ جاده‌ای که پستی و بلندی زیادی دارد، اما گندمزارهای سبز حاشیه جاده، صحنه زیبایی را ترسیم کرده و در عین حال خانه‌های مخروبه بخش زیادی از ساکنان روستا، زیبایی طبیعت آن را دگرگون کرده است.

  

اینجا روستای کوچک «سلمان آباد» از توابع کهریزک شهرری است؛ روستایی که در آن 40 خانواده از اتباع افغانستانی  زندگی می‌کنند و شغل‌شان کارگری در بخش‌های ساختمانی و کشاورزی است؛ اما این روزها به دلیل شیوع کرونا در بیکاری بسر می‌برند.

وانت فروشگاه سیار هم‌نمک برای این خانواده‌ها آشناست و وقتی وارد روستا می‌شویم، احساس شادی را از چهره خندان آنها مشاهده می‌کنیم. حال و هوای کودکان با لباس‌های رنگ و رو رفته اما چهره‌های خندان که مشغول بازی کودکانه خود در کوچه‌های خاکی روستا هستند، دیدنی است! البته بازی کودکانه آنها کمی متفاوت تر از دیگر نقاط است و انگار سقف آرزوهایشان همان توپ پلاستیکی است که دنبال آن می‌دویدند!

  

به همراه «لطیفه میرزایی» که از اتباع افغانستانی است و به عنوان معتمد هم‌نمک در این روستا فعالیت می‌کند به یکی از مجموعه خانه‌های ساکنین روستا می‌‌رویم. درِ چوبی قدیمی راه ورود به این خانه‌هاست؛ این جا خبری از واحدهای آپارتمانی معمولی نیست و انگار سبک جدیدی از زندگی آن هم در خانه‌های خاکی و مخروبه را تجربه می‌کنند.

  

حیاط مجموعه تلی از خاک و چوپ است و کودکانی در لابلای خرابه‌ها خانه‌ها بالا و پایین می‌روند و مادران آنها نیز در گوشه حیاط خاکی با هم در حال خوش و بش هستند!

  

وانت بار مواد غذایی هم نمک جلوی خانه‌ها می‌ایستد و کیسه‌های مواد غذایی بین آنها توزیع می‌شود. برخی نیز جلوی فروشگاه سیار هم‌نمک که همان وانت بار سفید و بنفش است، حاضر می‌شوند و  بنا بر نیاز خود، مواد غذایی را انتخاب کرده و دریافت می‌کنند.

یکی گوشت گوسفند انتخاب می‌کند و دیگری مرغ؛ آن یکی هم حبوبات می‌خواهد. آنها با ناراحتی از روزهای بیکار شدن همسران خود می‌گویند که چند وقتی است از همان درآمد روزمزد و ناچیز نیز محروم شده‌اند.

  

یکی از زنان ساکن روستا که خود را خانم رحیمی معرفی می‌کند؛ در حالی که چهره گرفته و صدای ضعیفش از سختی این روزها حکایت می‌کند، می‌گوید: «5 فرزند دارم و آنها یتیم هستند. به خاطر شیوع کرونا وضع معیشت ما خراب شده و چشمان ما منتظر دیدن کمک مردم است و هم‌نمک نیز به ما کمک می‌کند.»

  

هیاهوی و نشاط کودکان اینجا با همه سختی و تنگدستی قابل توجه است و آنها با دیدن اندک کمکی نیز حال خوشی پیدا کرده‌اند. به سمت کودکان قد و نیم قد دختر و پسری که این روزها مانند دیگر دانش‌آموزان از رفتن به مدرسه محروم هستند و در گوشه حیاط خانه در کنار سقف‌های خراب شده و تیر چوبی نصف و نیمه آن، با هم در حال بازی کردن هستند، می‌روم.

  

از یکی از آنها که تنها 8 سال دارد و نامش امید است، می‌پرسم: «حتما خوشحالی مدرسه نمی روی؟» با خنده کودکانه خود پاسخ می‌دهد «نه!» می‌گویم «چرا؟!» ادامه می‌دهد: «مدرسه را دوست دارم اما به خاطر آمدن کرونا فعلا نمی‌رویم.»

  

به او می‌گویم «کرونا» چیست؟ اندکی مکث کرده و به دوست خود که روی دوچرخه نشسته نگاه می‌کند و می‌گوید: «انگار یک ویروس است که باعث می‌شود آدم از بین برود.»

  

از این کودک که با نمک و شیرین زبان است، می‌پرسم «باید چکار کنیم تا به کرونا مبتلا نشویم؟» خنده‌ای می‌کند و در حالی که دندان افتاده جلوی دهانش نمایان می‌شود، ادامه می‌دهد: «خب به ما گفتند باید دستان خود را روزی چند بار بشوییم و ماسک بزنیم».

در همین لحظات دختری خوش زبان جلو می‌آید و می‌گوید: «من هم می‌خواهم چیزی بگویم» اما تا می‌خواهد شروع به حرف زدن کند، مادرش او را صدا می‌زند و خلاصه، کلامش قطع می‌شود.

  

یکی دیگر از کودکان جلو می‌آید و می‌پرسم «شغل پدرت چیست؟» می‌گوید: «پدرم چاه کن است اما الان بیکار شده.» 

  

همراه با وانت بار سیار به قسمت دیگری از روستا می‌رویم. اینجا خانه‌های نسبتا بهتری وجود دارد و کمی ریخت و قیافه خانه‌ها  به روز تر است.

  

پیرمرد نابینایی که ریش‌های سفیدش حکایت از سن و سال بالایش می‌کند، جلو می‌آید و می‌پرسم «پدر چه خبر؟» ابتدا صدایم را نمی‌شنود و این بار با صدای بلندترحرف می‌زنم و با خنده‌ای آرام جواب می‌دهد: «کرونا آمده؛ ما دچار مشکل معیشت شده‌ایم.»

  

امان الله نظری که از افراد مورد اعتماد محل است و مقابل خانه‌اش ایستاده، می‌گوید: «در این روستا 40 خانوار افغانی هستند و در این روزها که کرونا آمده، موسسه هم نمک به ما کمک می‌کنند.»

  

جلوی در خانه کودکان مقابل وانت بار هم نمک ایستاده و به مواد غذایی که در حال توزیع است نگاه می‌کنند. خانم میرزایی ادامه می‌دهد «اینجا مردم مذهبی هستند و روزه داری در بین افراد و حتی کودکانشان نیز رایج است.

  

کیسه‌های سفید رنگ مواد غذایی با کمک خانم میرزایی که معتمد موسسه در این روستاست، بین افراد توزیع می‌شود و  لبخند رضایت را می‌توانی به خوبی در آنها احساس کنی.

میرزایی از ارائه مطالب آموزشی به روستائیان درباره کرونا می‌گوید و از اوضاع نامساعد مالی مردم اینجا که کارگر مزارع کشاورزی یا ساختمان سازی هستند و حالا با شیوع کرونا بیکار شده و نیازمند کمک هستند. 

  

حالا دیگر وقت خداحافظی با این روستائیان نجیب است و در حالی که کودکان با صفای روستا با خنده‌های کودکانه و لبخند رضایت ما را بدرقه می‌کنند، همراه با دو وانت سفید رنگ و امدادگران موسسه، از آنها جدا شده و جاده خاکی روستا را به سمت مرکز شهر طی می‌کنیم. 

اگر خوشت اومد لایک کن
0
آخرین اخبار