هشتم بهمن 57 چه گذشت؟

یكی از جوانان كه كشته یا زخمی را با رفقایشان حمل می‌كردند وقتی نگاهش به من افتاد مرا از اتومبیل درآورد و فریاد زد: حاج‌ آقا! شما را به خدا ما را مسلح كنید. چرا امام حكم جهاد و حمله به این نامردان را به ما نمی‌دهند؟...

به گزارش راه شلمچه، به‌دنبال تصمیم حضرت امام خمینی برای بازگشت به ایران، دولت شاپور بختیار آخرین نخست‌وزیر شاه، در چهارم بهمن 1357 دستور بستن و اشغال نظامی فرودگاه‌های کشور را داد. ‌

تانک‌ها و زره‌پوش‌ها راهی فرودگاه‌های مختلف از جمله فرودگاه مهرآباد شدند و خیابان‌های منتهی به آن و محوطه و رمپ پرواز و باند فرود را بستند.


به‌دنبال انتشار خبر بسته شدن فرودگاه‌ها، تظاهرات گسترده‌ای در اعتراض به آن برپا شد. خبرگزاری فرانسه گزارش داد:
«... در 4 بهمن پنج‌هزار نفر در تهران به‌عنوان اعتراض به حضور نظامیان كه پست‌های فرودگاه را اشغال كرده‌اند با فریادهای «زنده‌باد خمینی» در اطراف فرودگاه دست به تظاهرات زده‌اند...»


در پی اشغال نظامی و بستن فرودگاه مهرآباد، بازگشت حضرت امام به کشور به تاخیر افتاد. ایشان صبح روز پنجم بهمن، در حالی که شمار پلیس‌های اطراف محل اقامت‌شان در نوفل لوشاتو افزون شده بود، در جمع خبرنگارانی که بی‌صبرانه در انتظار موضع‌گیری امام بودند، حضور یافته و فرمودند:
«... من بنا داشتم که فردا را در میان ملت باشم و هر رنجی که آنها می‌برند من هم با آنها باشم. لکن دولت خائن از این امر مانع شده و همه فرودگاه‌های ایران را بست و من پس از بازشدن فرودگاه‌ها بلافاصله خواهم رفت و به او خواهم فهماند که شما غاصب هستید و خائن به ملت ما...»


به‌دنبال ممانعت از بازگشت حضرت امام‌، 40 تن از روحانیون انقلابی در مسجد دانشگاه تهران تحصن کردند و خواستار رفع محاصره فرودگاه و فراهم آمدن شرایط برای ورود هواپیمای امام شدند. تحصن روحانیون در روزهای بعد بسیاری از دیگر اقشار از جمله اساتید دانشگاه و دانشجویان و طلاب را نیز همراه خود ساخت به‌طوری که در روزهای بعد این تعداد به حدود 2000 نفر رسید.


ارتشبد قره‌باغی رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران در کتاب خاطراتش‌، به نام «اعترافات ژنرال» درباره آن ایام نوشته است:
«...موقعى که فرودگاه مهرآباد براى جلوگیرى از آمدن خمینى به ایران بسته شد و روحانیون در مسجد دانشگاه متحصن شدند، اخبار روزنامه‌‏ها حاکى بود که همه افسران نیروهاى سه‏گانه در پایگاههاى خود در تهران، اصفهان، کرمانشاه، دزفول، شاهرخى (همدان)، بندر بوشهر و بندر پهلوى اقدام به تظاهرات و اعتصاب غذا نموده‏اند... گزارش‌هاى اداره دوم، اعتصاب غذا و شرکت در تظاهرات یگان‌ها را تأیید مى‏کرد وحتى در تهران، بوشهر، شیراز و اصفهان برخى از افسران، همافران، درجه‏داران و سربازان با خانواده‏هایشان به راهپیمایى پرداختند...»


قرار بود بسته شدن فرودگاهها به مدت 3 روز ادامه یابد ولی صبح 8 بهمن که می‌بایست فرودگاه‌ها باز می‌شدند اما همچنان در اشغال ‌تانک‌ها و زره‌پوش‌ها باقی مانده و امکان فرود هیچ هواپیمایی بر روی باند آنها وجود نداشت. روزنامه‌ها خبر دادند که بازگشت امام به‌دلیل بسته ماندن فرودگاهها بازهم به تعویق افتاده است.


این خبر برای ملتی که پس از 14 سال تبعید و بیش از یک سال مبارزات سراسری و خونین، چشم به راه رهبر و قائدش مانده و از مدت‌ها پیش‌، خود را برای استقبال باشکوه از ایشان آماده نموده بود‌، سخت ناگوار و نگران‌کننده به نظرمی رسید. روز 8 بهمن مردم خشمگین و عصبانی به خیابان‌ها آمدند. اگرچه روز قبل و در راهپیمایی 28 صفر میلیون‌ها نفر به تظاهرات و راهپیمایی پرداخته و قاطع‌تر از همیشه با بختیار و رژیم شاه و اربابان آمریکایی‌اش اتمام‌حجت نموده بودند که بایستی هرگونه ممانعتی نسبت به بازگشت امام برداشته شده و همه شرایط برای ورود ایشان به وطن فراهم آید، اما تظاهرات روز 8 بهمن با همه روزهای گذشته تفاوت داشت. 

جمعیت خشمگینانه فریاد می‌زد:
«واى به حالت بختیار، اگر خمینى دیر بیاد»، «اگر خمینى دیر بیاد، مسلسل‌ها بیرون میاد».
جمعیت با همان شعارها و خشم، حدود 2 بعدازظهر به میدان 24 اسفند (انقلاب کنونی) رسید و قصد داشت راه خود را به سمت میدان آزادی ادامه دهد. مقصد‌، فرودگاه مهرآباد و هدف بازگشایی آن بود. اما در همان میدان انقلاب ناگهان از آسمان و زمین به رگبار گلوله بسته شدند.


یکی از شاهدان عینی آن روز در خاطراتش گفته است:
... (می‌خواستم) با وجود كسالت به مسجد دانشگاه بروم و در تحصن روحانیون شركت كنم... اما از میدان كندی (میدان توحید) صدای تیراندازی از طرف دانشگاه شنیده ‌شد. هرچه به میدان 24 اسفند (میدان انقلاب) نزدیك‌تر می‌شدم، ابعاد تیراندازی بیشتر می‌شد و صدای كركننده شلیك تیر گوش‌خراش‌تر می‌گردید. به نزدیك مسجد امیرالمؤمنین در خیابان نصرت كه رسیدم پیاده شده و رفتم پشت‌بام و دیدم كه جنگ تمام‌عیار در میدان 24 اسفند و جلو دانشگاه در گرفته است... در جلو مسجد امیرالمؤمنین ایستاده بودم و با پسرم می‌خواستم جلوتر رفته و اگر راهی پیدا كردم خود را به دانشگاه و متحصنین برسانم، ولی مردمی كه از میدان می‌آمدند مانع شدند و گفتند تیر است و كشته و زخمی. وسائط نقلیه را می‌دیدم كه كشته و زخمی‌ها را به سرعت از میدان به در برده و به بیمارستان «مركز طبی‌ كودكان» می‌بردند‌، از مردم خون می‌خواستند. 

یكی از جوانان كه كشته یا زخمی را با رفقایشان حمل می‌كردند وقتی نگاهش به من افتاد مرا از اتومبیل درآورد و فریاد زد: حاج‌ آقا! شما را به خدا ما را مسلح كنید. چرا امام حكم جهاد و حمله به این نامردان را به ما نمی‌دهند؟...»


همه راه‌ها به سوی میدان آزادی و فرودگاه را بسته و از همه طرف به سمت مردمی که تقریبا به محاصره درآمده بودند، شلیک می‌کردند. تیراندازی اصلی از بالای ساختمان ژاندارمری در سمت جنوبی میدان صورت می‌گرفت و تعداد بسیاری از مردم در همان جا به خاک و خون غلتیدند. فریاد الله‌اکبر و صفیر گلوله‌ها درهم پیچیده بود.


با رسیدن نیروهای كمكی از طرف فرمانداری نظامی‌، تیراندازی‌ها شدت گرفته و براساس برخی از آمارها در آن روز بیش از یكصد تن به قتل رسیده و حدود چهارصد نفر مجروح شدند. طبق گزارش‌های رسمی ستاد ژندارمری، در این قتل‌عام 1365 فشنگ جنگی با تفنگ ژ-3 و كلت شلیک شد و جنایت و بی‌رحمی به نهایت خود رسید. 

خبرگزاری‌های بین‌المللی کشتار 8 بهمن را پس از 17 شهریور‌، خونین‌‌ترین حوادث تهران دانستند.
رادیو کلن‌ تعداد شهدا را ۳۰ نفر و مجروحان‌ را ۲۰۰ نفر اعلام‌ کرد. رادیو لندن‌ تظاهرات‌ ۸ بهمن‌ را «خشونت‌بارترین‌ برخورد بین‌ تظاهرکنندگان‌ و نیروهای‌ نظامی‌» اعلام‌ نمود. این‌ رادیو تعداد شهدا را ۳۰ تن‌ و مجروحان‌ را ۴۰۰ نفر اعلام‌ کرد و رادیو مسکو چنین گزارش داد:
«... دانشگاه‌ تهران‌ نیز مملو از جمعیت‌ بود. مردم‌ جلوی مسجد دانشگاه‌ تجمع‌ کرده‌ بودند و روحانیون‌ برای‌ آنها سخنرانی‌ می‌کردند. شعار مردم‌ یکسره‌ این‌ بود: رهبران‌! رهبران‌! ما را مسلح‌ کنید...»


در همین‌ لحظات‌ عده‌ای‌ از جوانان‌ با دست‌های‌ خونین‌ وارد دانشگاه‌ شدند و با هیجان‌ تمام‌ شعار دادند. پرهیجان‌ترین‌ لحظه‌ زمانی‌ بود که‌ جوانی‌ کبد یکی ‌از شهدا را که‌ در اثر اصابت‌ گلوله‌ از بدنش‌ بیرون‌ افتاده‌ بود روی‌ دست‌ گرفته و فریاد می‌کشید: «این‌ است‌ سند جنایت‌ بختیار.»

در همین‌ لحظات،‌ استاد مطهری‌ که از روحانیون متحصن در دانشگاه بود‌، مقابل جمعیت‌ حاضر شد و با سخنانی‌ کوتاه‌ جمعیت‌ هیجان‌زده‌ را به‌ آرامش‌ دعوت‌ کرد و از آنها خواست‌ تا برای‌ نشان‌ دادن‌ مخالفت‌شان‌ با دولت‌ بختیار در خیابان‌های ‌دانشگاه‌ یک‌ راهپیمایی‌ سمبلیک‌ انجام‌ دهند. به‌دنبال این دعوت، استاد مطهری‌ و عده‌ای‌ از روحانیون‌ در پیشاپیش‌ و مردم‌ به‌‌دنبال‌ آنها در خیابان‌های‌ دانشگاه‌ راهپیمایی‌ کردند.


در اسناد مختلف آمده که فرمان‌ ‌کشتار هشتم بهمن 57 را ژنرال رابرت‌ هایزر صادر کرد که برای تدارک یک کودتای نظامی و کشتار میلیونی مردم از سوی فرماندهی نیروهای ناتو به ایران آمده بود. بنابر اعتراف‌‌ هایزر جلسه‌ ‌فرماندهان‌ ارتش‌ با حضور وی‌ در دفتر قره‌باغی‌ برقرار بود که‌ خبر تظاهرات مردم به سوی فرودگاه را به اطلاع او رساندند.


هایزر در خاطراتش نوشته که به فرماندهان دستور داد:
«با استفاده‌ از گاز اشک‌آور و تیراندازی‌ هوایی‌ بر سر تظاهرکنندگان‌ اقدام‌ شود. اگر مؤثر نبود لوله‌ تفنگ‌ها باید پایین‌ بیاید تا بفهمند که‌ ارتش‌ اهل‌ عمل‌ است‌. قره‌باغی‌ فوراً با بختیار صحبت‌ کرد و بعد آجودانش‌ را خواست‌ و به‌ زبان‌ فارسی‌ به‌ او دستور آتش‌ داد. قره‌باغی‌ به‌‌ هایزر گفت‌: همان‌طور که‌ تصمیم‌ گرفته‌ایم‌ عیناً عمل‌ خواهد شد...»


مقام معظم رهبری در 12 آبان 1394 و در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان، نقش ژنرال‌ هایزر در کشتار 8 بهمن را این‌گونه شرح داده‌اند:
« ... قبل از انقلاب، در دوران حرکت عظیم مردمی -حالا ماجراهای هفدهم شهریور و کشتار مردم و این مسائل که خب همه به‌وسیله‌ دولت دست‌نشانده‌ آمریکا انجام گرفت، به جای خود- در هشتم بهمن، یعنی چند روز قبل از ورود امام به داخل کشور، در همین خیابان‌های تهران، همین خیابان انقلاب، مردم اجتماع کرده بودند؛ ژنرال‌ هایزر که فرستاده‌ آمریکا بود و به ایران آمد برای اینکه شاید بتواند یک‌جوری از دست انقلاب، رژیم را نجات بدهد و حفظ بکند. او در خاطرات خودش می‌نویسد- اینها اسناد تاریخی است- و می‌گوید من به ژنرال قره‌باغی گفتم که در مواجهه‌ با مردم لوله‌ تفنگ‌هایتان را پایین بیاورید؛ یعنی مردم را بکُشید، تیر هوایی بیخودی در نکنید، مردم را قتل‌عام کنید. اینها هم همین کار را کردند، لوله‌ تفنگها را پایین آوردند، عده‌ای جوان و نوجوان کشته شدند ولی جمعیّت عقب نرفت.‌ هایزر می‌گوید؛ قره‌باغی بعد آمد به من گفت که این تدبیر تو فایده‌ای نکرد، مردم عقب نرفتند، آن‌وقت‌ هایزر می‌گوید من دیدم این ژنرال‌های شاه چقدر کودکانه فکر می‌کنند؛ یعنی باید ادامه می‌دادند، باید مرتب می‌کشتند.


ببینید این رژیمِ دست‌نشانده بود. ژنرال آمریکایی دستور قتل‌عام هموطنان را به ارتشبد ایرانی می‌دهد و این به دستور او و به توصیه‌ او عمل می‌کند و چون فایده‌ای ندارد، می‌رود به او می‌گوید فایده‌ای ندارد؛ او هم می‌گوید اینها بچه‌اند، اینها کودکانه فکر می‌کنند. این، ماحصل و خلاصه‌ حکومت پهلوی در ایران است. آمریکایی‌ها این‌جوری با ما شروع کردند؛ با انقلاب این‌جوری شروع کردند. بعد هم در طول این مدت هرچه توانستند توطئه کردند.» 


منبع؛ دفتر پژوهش‌های موسسه کیهان

اگر خوشت اومد لایک کن
1
آخرین اخبار